در سال 2007 میلادی حوادثی همچون طوفان با سرعت 240 کیلومتر در ساعت در خلیج بنگال، فرو ریختن میلیونها مترمکعب آب در معادن زغال سنگ در چین، زلزله در پرو و آتش سوزی ها در جنگلهای یونان بودند که مرگبارترین حوادث در این سال به شمار می آیند.
به گزارش خبرگزاری مهر، خبرگزاری فرانسه گزارشی از 10 حادثه مرگبار در سال 2007 میلادی که روزهای پایانی آن را سپری می کنیم، ارائه کرد:
1- طوفان در خلیج بنگال : طوفانی با سرعت 240 کیلومتر در ساعت که امواجی به ارتفاع شش متر در خلیج بنگال به وجود آورد؛ خون آشام ترین طوفان سال 2007 به شمار می رود.
در پی این طوفان که در روز 15 نوامبر آغاز شد؛ تا پایان ماه یعنی حدود 2 هفته بعد، حدود سه هزار و 256 کشته برجا گذاشت و 880 نفر نیز برای همیشه ناپدید شدند. در این طوفان همچنین تمام خانه های موجود در سواحل بنگلادش از بین رفت و حدود چهار میلیون و 700 هزار نفر از این طوفان خسارت دیدند.
این طوفان معروف به "سیدر" بدترین و مخرب ترین طوفانی است که در 20 سال اخیر بر سواحل کشور فقیر بنگلادش در جنوب آسیا فرود آمده است.
2- پر شدن معادن زغال سنگ چین از میلیونها مترمکعب آب: مقامهای چینی سه هفته پس از وقوع حادثه ای دردناک برای خانواده هایی افرادی که در معدنی در شرق چین مشغول به کار بودند، حاضر به گفتن حقیقت شدند.
میلیونها متر مکعب آب در پی شکسته شدن سدی که بر روی رودخانه "ون" زده شده بود؛ به سوی معادن زغال سنگ در نزدیکی این رودخانه گسیل شد که در پی این حادثه 362 معدنچی که در اعمال زمین مشغول به کار بودند؛ جان خود را از دست دادند.
مطبوعات چین پس از درگیری های بسیار میان خانواده های قربانیان و نیروهای پلیس، مسئولان محلی و مدیریت معادن را مسئول این حادثه معرفی کردند.
معادن چین، خطرناک ترین معادن در جهان به شمار می روند: براساس آمار رسمی 4 هزار و 700 معدنچی در سال 2006 میلادی در چین جان خود را از دست داده اند، اما سازمانهای مستقل این آمار را 20 هزار نفر اعلام کرده اند.
3- طغیان رودخانه گنگ در هندوستان: در اوائل ماه اوت و با ذوب شدن برفهای هیمالیا و همزمان شدن با بارانهای موسمی، رودخانه بزرگ "گنگ" در منطقه بیهار هندوستان طغیان کرد و یک کشتی حامل یکصد مسافر واژگون شد.
در این حادثه، تنها 11 نفر نجات یافتند و فقط یک جسد کشف شد؛ بقیه سرنشینان کشتی به رودخانه گنگ سپرده شدند.
این طغیان رودخانه، خونبارترین حادثه رودخانه ای در 30 سال اخیر در کشور هندوستان به شمار می رود.
4- زمین لرزه در پرو: فاجعه آمیزترین زلزله در سال جاری میلادی در جهان در ماه اوت در کشور پرو رخ داد. زلزله ای به قدرت 7/7 ریشتر جنوب این کشور را به لرزه درآورد.
زمین لرزه که به شهرهای کانت، شینشا و ایکا صدمات مالی بسیاری وارد کرد، جان 595 نفر را نیز گرفت. در این حادثه، 318 نفر نیز ناپدید شدند و 76 هزار خانه تخریب شد.
5- یونان در آتش: خشکسالی و گرمای عجیب که در ماههای ژوئیه و اوت سراسر کشور یونان را فراگرفته بود، خسارات بسیاری به این کشور وارد کرد و جان دهها نفر را نیز گرفت.
در چنین وضعیت، یک آتش سوزی گسترده در جنگلهای یونان رخ داد که جان 77 نفر را گرفت و بیش از 645 میلیون یورو خسارت وارد کرد. در این آتش سوزی، 150 هزار هکتار از جنگلهای یونان در آتش سوخت و 24 هزار باغ زیتون نیز از بین رفت. مناطق "پلوپنس" و "جزیره "اوبه" بیشترین صدمه را در این آتش سوزی دیدند.
6- سقوط هواپیما در برزیل: یک فروند هواپیمای مسافربری "A320" شرکت هواپیمایی برزیلی "تی.ای.ام" با 187 مسافر بر روی ساختمانی در فرودگاه "کونگونهاس" در سائوپولو سقوط کرد.
این حادثه که سنگین ترین مصیبت هوایی در سال جاری به شمار می رود، 199 نفر کشته شدند. تمام سرنشینان این هواپیما به همراه 12 نفر که در ساختمان حضور داشتند؛ در دم جان سپردند.
7- انفجار یک انبار سلاح در موزامبیک : در انفجار بزرگترین انبار تسلیحات در موزامبیک که در روز 22 مارس رخ داد، 80 نفر که بیشتر آنان را کودکان تشکیل می دادند؛ کشته و حدود 400 نفر نیز زخمی شدند.
در این حادثه، 20 تن بمب، مین و مهمات مربوط به جنگ داخلی که در سالهای میان 1975 تا 1992 میلادی این کشور را در خشونت فرو برده بود، منفجر شد.
گرمی هوا عامل انفجار این مهمات گزارش شده است.
8- یک حادثه دلخراش رانندگی در اوگاندا: خونبارترین حادثه رانندگی در سال 2007 میلادی، روز 26 اوت در اوگاندا به وقوع پیوست. در این حادثه، 72 نفر ازجمله 57 سرباز و 15 نفر از اعضای خانواده های آنان جان خود را از دست دادند و حدود 40 نفر نیز زخمی شدند.
یک تریلی که به صورت غیرمجاز حدود 100 نفر را در خود جای داده بود؛ در اثر اشتباه دید راننده با سرعت بالا با یک مانع امنیتی برخورد می کند و تقریباً از بین می رود.
9- فرو ریختن پل در ویتنام: پلی در دست ساخت که قرار بود به عنوان بزرگترین پل در ویتنام شناخته شود، به قربانگاه دهها کارگر تبدیل شد.
این پل در دست ساخت در روز 26 سپتامبر فرو ریخت و جان 54 کارگر ساختمانی را گرفت. مقامهای ویتنامی علت این حادثه را ریزش بارانهای شدید دانستند که ستونهای پل را ضعیف کرده و سبب فرو ریختن پل شده است.
این پل قرار بود بر روی رودخانه "هو" برای متصل کردن استانهای "کان تو" و "وینه" ساخته شود.
10- بهمن سهمگین در پاکستان: بهمن کوههای هیمالیا در روزهای 31 مارس و 2 آوریل در پاکستان دهها خانه را به همراه خود برد.
در این حادثه که دهها روستای منطقه شیترال مورد حمله سنگین بهمن قرار گرفتند؛ دست کم 40 نفر جان خود را از دست دادند.
با تشکر از تبیان
سال 2007 با همه اتفاقهای خوب و بدش تمامشد.
در این میان، نشریات مختلف سینمایی و خانوادگی به دنبال معرفی چهرههای برتر هنری هستند. هنرمندان و ستارههای جنجالی هم سعی میکنند با گفتوگوها نظر مردم را جلب کنند اما ماجرا امسال جور دیگری است.
روزنامهها و مجلات آمریکا هرکدام به سلیقه خودشان چهرههای سال را معرفی کردهاند اما 2 چهره بیش از همه محبوب خانوادهها بوده و چندین نشریه و شبکه تلویزیونی درباره آنها نوشتهاند؛ رابرت ردفورد و برد پیت. خواندن مطالبی درباره آنها نشان میدهد که خانوادهها در آمریکا چه معیارهایی برای انتخاب چهرههای برتر هنریشان دارند و چه کسانی را برمیگزینند.
رابرت ردفورد همانقدر که محبوب است، مخالف هم دارد؛ این البته برای ستارهها هیچ نکته غریبی نیست اما ردفورد هیچوقت اخلاقی همانند سوپراستارهای سینما نداشته؛ همیشه از شهرت کاذب به دور بوده و سعی کرده به دنبال راهی برای نشاندادن هنرش باشد؛ حتی حالا که به عنوان چهره برگزیده انتخاب شده و از افرادی مانند تام کروز، مل گیبسون، نیکول کیدمن و... بالاتر ایستاده. او درباره زندگیاش میگوید: «در یک خانواده فقیر متولد شدم. پدرم شیرفروش بود و به سختی از پس تأمین هزینههای ما برمیآمد. ما تقریباً هیچ چیزی نداشتیم و زندگی در محله فقیرمان باعث شد که دنبال سرگرمی و تفریح خاص خودم بروم؛ سراغ ورزش رفتم و حالا میتوانم بگویم که وقتی در تنیس از بچههای پولدار میبردم، چقدر شاد میشدم!». اما این کینهها خیلی زود جای خودش را به هنر میدهد و باعث میشود که ردفورد جوان به اروپا برود، آن هم درحالی که تنها 18 سال سن دارد؛ «میخواستم یک هنرمند واقعی باشم، پس به فرانسه و ایتالیا سفر کردم.
آنجا با دانشجویان رشتههای مختلف بحث میکردم و بیشتر اوقات هم نمیتوانستم جواب آنها را بدهم؛ اینطور بود که تصمیم گرفتم به کشور خودم نگاه کنم. در آمریکا مردم عادت دارند که همهچیز را آنطور ببینند که راحتترند. من اینها را کنار گذاشتم و وقتی به آمریکا برگشتم، به مطالعه در مورد کشورم و نگاهکردن به آن از زاویهای دیگر ادامه دادم. راستش وقتی برگشتم، دیدم که همه درمورد غذا از من سؤال میکنند؛ این بود که فهمیدم باید به همهچیز در این سرزمین انتقاد کنم». این شروع ماجرایی است که تا به حال هم ادامه پیدا کرده.
دقیقا 52 سال از آن زمان میگذرد و ردفورد دیگر آن جوان خام قدیم نیست. او به هنرمندی ضد هالیوود، طرفدار محیط زیست، درگیر با مسائل جوانان، منتقد دولت و بدبین به سیاستمداران آمریکایی تبدیل شده است؛ بهخصوص با فیلم تازهاش «شیرها برای برهها» که سیاستهای دولت بوش را زیر سؤال برده. داستان این فیلم در یک روز روایت میشود. 2سرباز زخمی در کوههای افغانستان گرفتار شدهاند و در همان زمان سیاستمداران، استادان، دانشجویان، خبرنگارها و... را نشان میدهد که در کاخ سفید، دانشگاهها و رسانهها درباره جنگ بحث میکنند. ردفورد درباره این ماجراها میگوید: «آلودگی به همه چیز، خصوصاً رسانهها راه یافته. زمان زیادی طول میکشد که ایالات متحده از زیر آسیبهای آن بیرون بیاید. نگاه جهان به این کشور چنان منفی و بدبینانه است که به این سادگیها نمیتواند خودش را نجات بدهد. مضحک است که ما برای جهان از دموکراسی حرف بزنیم در حالی که در کشور خودمان، سیاستهای غیردموکراتیک جریان دارد. بعد از 11سپتامبر، از ما خواسته شد که دهانمان را ببندیم و همه اختیارها را به دولت بسپاریم. دولت، وقت کافی داشت تا مشکلات را رفع کند... اما آنها به ما دروغ گفتند و ما را فریب دادند. این چیزی است که مردم باید بدانند». ردفورد اینگونه به جبهه ضدبوش پیوسته و البته بسیاری هم دلیل محبوبیت او در سال2007 را به همین موضعگیریها ربط میدهند، به خصوص که او از سیاستهای اقتصادی سلطهجویانه هم اعلام انزجار کرده و به جمع طرفداران هوای پاک پیوسته. او با فیلم «شیرها برای برهها» همه نظرهایش را اعلام کرده. شاید این اظهار نظرها باعث شده که منتقداناش او را عجول، متکبر و جدی بدانند که بقیه را تحقیر میکند اما هیچ خانوادهای این نظر را نداشته است. اگر اینطور بود، در میان این همه بازیگر، شخص دیگری به جای او انتخاب میشد. رابرت ردفورد
بوچ کسیدی و ساندنس کید» تا «شیرها برای برهها» فرقی نکرده؛ هنوز هم مبارزه میکند و منتقد و محبوب است.
یاغی مشهور
آیا سفرهای متعدد و جنجالی به کشورهای آفریقایی و آسیایی سبب شده تا بردپیت به چهره محبوبی تبدیل شود؟ آیا کمکهایش به کودکان بیسرپرست و امتناعاش از بازی در صحنههای خشن و سخیف، عامل شهرت او در سال2007 شده؟خانوادهها در سراسر جهان همه اینها را بهاضافه بازی در نقشهای مختلف و متنوع بهعنوان دلایل محبوبیت پیت مطرح کردهاند. او در کنار رابرت ردفورد، چهره برگزیده کاربرهای اینترنتی است. پیش از این، بسیاری گمان میکردند که برد پیت و همسرش – آنجلینا جولی – تنها برای نمایش و کسب شهرت از این کشور به آن کشور میروند اما وقتی این زوج بچهدار شدند و پیت پدر اعلام کرد که به خاطر همه کودکان و خانوادههای دنیا دیگر در فیلمهای زننده و مبتذل حاضر نمیشود، همه متوجه شدند که چگونه خانواده و سینما، زندگی یک ستاره را تغییر داده است.
اما همیشه اوضاع این گونه نبوده؛ سالها پیش برد پیت به جای بازیگری، در شرکتی تبلیغاتی فعالیت میکرد. اما همان وقتها هم دنبال بازی در فیلم و سریال بود، برای همین همنقشهای کوچکی در فیلمها برعهده میگرفت و زندگیاش را سپری میکرد. پیت به جای سرمایهگذاری روی ستاره شدن و خوشقیافگیاش، نقشهای کوچکتر و متنوعتر را برگزید که بیش از پیشرفت حرفهایش، رضایت شخصیاش را فراهم میآورد.
فیلمهای «اوشن»، «رودخانهای که از میان میگذرد»، «هفت» و «باشگاه مشتزنی» به شدت طرفدار پیدا کرد و او به ستاره محبوب و مشهوری تبدیل شد اما آرامآرام خلق و خوی ستارهها را کنار گذاشت و به جای آن، از شهرت برای اهداف دیگری مانند مبارزه با فقر و گرسنگی استفاده کرد. برد پیت میگوید: «حس میکنم همه ما ناگزیریم کمکی که از دستمان برمیآید، انجام دهیم. در سفرهایم به دور دنیا، از مسیرهای خراب دور از مناطق مرفه عبور کردهام. در این مسیرها، وقتی مردم را میبینی و داستانهایشان را میشنوی، چارهای جز کمک به آنها نداری. در عین حال، کمک کردن، پاداشی فوقالعاده برای خودت هم محسوب میشود. من حسی بهتر از این نمیشناسم که بدانی روی زندگی کسی تأثیر گذاشتهای. من این را تجربه کردهام». او اکنون نه فقط در کارهای خیریه بلکه در سینما هم مورد توجه است. بازی او در نقش جسی جیمز یاغی در فیلم «ترور جسی جیمز توسط رابرت فورد بزدل» مورد توجه منتقدان و سینما دوستان قرار گرفته است؛ قصهای درباره اسطوره دزدان در ایالات متحده! تا به حال 125 نفر نقش این سارق پرآوازه قطار و بانک را در سالهای آخر قرن 19 بازی کردهاند؛ فردی که مانند رابین هود پولها را میدزدید و بین مردم تقسیم میکرد؛ «فکر کردم چقدر شبیه او هستم؛ من هم از شهرت سینمایی میدزدم تا به بقیه کمک کنم!». همه منتظرند تا فیلم تازه او اکران شود و نقشآفرینی این مرد مو طلایی را روی پرده ببینند؛ کسی که همچون جسی جیمز یاغی شده و ضدهالیوود عمل میکند.
قطبنمای طلایی و اکران جنجالی
در آخرین روزهای سال 2007، همه چیز به خوبی و خوشی تمام نشده؛ اکران فیلم «قطبنمای طلایی» ساخته کریس وایتز، باعث جنجالهای فراوانی شده است. این فیلم، اقتباسی از داستان «نیروی اهریمنیاش» نوشته فلیپ پولمن است که در ایران هم ترجمه شده و بهرغم استقبال اسقفهای کاتولیک، گروهی از مسیحیان به مضمون آن اعتراض کردهاند. آنها فیلم را کفرآمیز تلقی کرده و به سازندگاناش ایراد گرفتهاند؛ اگرچه در کنفرانس اسقفهای کاتولیک به این کتاب عنوان «سرگرمی با پرداخت هوشمندانه و هنرمندانه» داده شده است. قطبنمای طلایی با بازی نیکول کیدمن، دنیل کریگ، اوا گرین و... داستان دختر نوجوانی به نام لایرا است که بعد از مرگ پدر و مادرش، در کالج آکسفورد زندگی میکند. ناپدید شدن دوستش، دنیای کودکانه او را به هم میریزد و این شروع ماجرای جدیدی برای اوست. فیلم در 2هفته اخیر پرفروشترین اثر هفته بوده و همانند رمز داوینچی، اعتراضها باعث فروش بیشتر آن شده است.سال 2007 با این اتفاقات برای سینما به پایان رسید؛ اعتراض و البته دلار!
منبع : همشهری
با تشکر از تبیان
سینمای ما فوق ستاره ندارد
حسام نواب صفوی از بازیگران پرکار سینمای ایران است. تماشاگران، 2 چهره از این بازیگر جوان را به خاطر میآورندکه ارتباطی هم با یکدیگر ندارد.
چهره آدمهای شرور فیلمهای تجاری و سیمایی برخوردار از نوعی معصومیت در فیلمها و سریالهای تاریخی. خودش با دفاع از کارنامه سینماییاش از حضور در فیلمهای تجاری دفاع میکند و از سویی حضور در آثار تاریخی را پاسخ به یک دلمشغولی قدیمی میداند.
نواب صفوی که فیلمهای پرفروشی در کارنامه دارد، معتقد است در آسمان سینمای ایران، هیچ ستارهای یافت نمیشود! او این روزها «کلاغپر» را روی پرده دارد؛ یک فیلم تجاری که مشابه آن در کارنامه نواب صفوی فراوان است.
• محاسن و معایب تازهترین کارتان در مقام بازیگر یعنی«کلاغپر» را چگونه ارزیابی میکنید؟
حسن انصاریان فیلمنامه خوبی نوشته بود و با بازیگران بسیار خوبی هم در این کار همبازی بودم. فیلمی است که برای مخاطب ساخته شده و میتوانست هنگام پرداخت خیلی بهتر از این هم باشد. در مجموع راضی بودم اما تصور میکنم میتوانست بهتر هم باشد. «مسعود کیهان» برای من نقش متفاوتی بود.• فکر نمیکنی اصولاً این نوع سینما در ایران و به طور خاص فیلم «کلاغپر» در اجرا و پرداخت خیلی سطحی و کلیشهای است؟
این بخش قضیه به ما- بازیگران- برنمیگردد. وظیفه یک بازیگر این است که تمام تمرکز خود را روی بازیاش بگذارد و مسئول باقی ماجرا کارگردان است.• معمولاً وقتی با سازندگان اینگونه آثار صحبت میکنیم سطحی بودن فیلم را ربط میدهند به اقتضای سینمای تجاری. از طرفی، در سینما، نمونههای بارزی از فیلمهای عامه پسند پیدا میشود که در عین حال سهلانگارانه هم نیستند.
بله این برمیگردد به دید کارگردان، من خیلی در سینمای تجاری فعالیت کردم. در فیلمهایی مثل «نان و عشق و موتور هزار»، «ازدواج به سبک ایرانی»، «سوغات فرنگ» و... اتفاقاً فیلم تجاری باید عمیقتر ساخته شود تا بتواند روی ذهن مخاطبان تأثیر بسزایی داشته باشد البته من در مقامی نیستم که بخواهم این توضیحات را بدهم. اینها را باید از کارگردان هر فیلم بپرسید.• یکی از انتقاداتی که به «کلاغپر» میشود ضعف فیلمنامه است؛ مثلاً سکانسی که رضا و سارا دوربین و میکروفون را در خانه همسایه کار میگذارند. اصلاً مشخص نمیشود که این عمل چگونه صورت میگیرد؟! یا سکانسی که این دو در خانه همسایه با هم برخورد میکنند خیلی جاها فیلمنامه مبهم است.
من شاهد بودم که آقای انصاریان چقدر روی این فیلمنامه زحمت کشید اما مسئله، پرداخت و چگونگی اجرای فیلمنامه است. اولاً که تعدادی از سکانسهای معرفی نقش من که در فیلمنامه آمده بود حذف شد، یعنی الان معرفی کاراکتر من در فیلم وجود ندارد و مخاطب زمانی مسعود را میبیند که جلوی در خانه است.حتی سکانس پایانی فیلمنامه در فیلم کاملاً تغییر کرده است و الان اصلاً مخاطب متوجه نمیشود چه بر سر مسعود آمد؟ یک عده میگویند دست به خودکشی زده، یک عده میگویند مواد مصرف کرده و... بنابراین این نظر را کاملاً رد میکنم و قاطعانه میگویم فیلمنامه هیچ مشکلی نداشت.
• اگر محمدرضا گلزار، مهناز افشار و خودتان بازیگر «کلاغ پر» نبودید، باز هم این فیلم گیشه داشت؟
بودهاند فیلمهایی که بازیگران محبوبی هم داشتهاند اما به فروش خوبی دست پیدا نکردهاند. همه عوامل در کنار هم باید قرار بگیرد تا فیلم موفق شود. فیلمنامه خوب و کارگردان خوب در کنار بازیگران حرفهای جواب میدهد. صرفاً فقط حضور یک بازیگر محبوب و سوپراستار نمیتواند ضامن توفیق یک فیلم باشد.البته خیلی از مردم، بازیگر خاصی مورد علاقهشان است و دوستش دارند، حالا آن بازیگر میتواند رضاگلزار، امین حیایی، رضا شریفینیا یا... باشد. به هر حال این اتفاق بدی نیست و خیلی میتواند به فروش فیلمها کمک کند. عموما هم این گونه بازیگران کسانی هستند که مردم قبلا کمتر از آنها فیلم بدی دیدهاند و اکثر فیلمهایشان پرفروش بود، بنابراین مردم قبل از ورود به سینما به اعتبار آنها اعتماد میکنند و به تماشای فیلم میروند.• در صحبتهایتان از واژه «سوپراستار» استفاده کردید، تعریف شما از سوپراستار چیست؟
به نظر من در سینمای ایران«سوپر استار» نداریم، سوپراستار به بازیگری اطلاق میشود که وجهه بینالمللی داشته باشد مثل تام کروز وقتی فیلمی با بازیاش اکران میشود همان اندازه مخاطب در آمریکا دارد که مثلا در ژاپن دارد و در دیگر کشورهای دنیا، بازیگران سینمای ایران فقط در سطح کشور خودمان مطرح هستند. ما بازیگری نداریمکه در سینماهای کشورهای اطراف مثلا فرض کنید در سینمای هند هم شناخته شده باشند. اصولا به نظر من واژه سوپراستار فقط در سطح بینالمللی معنا پیدا میکند و در ایران میتوانیم بگوییم بعضی از بازیگران ستارههای پررنگتری هستند.• ستارههایی که کم و بیش موقعیت ثابتی دارند و این توانایی را ندارند که حتی فیلم را بالا یا پایین ببرند، چطور میتوانند تضمین فروش باشند؟
بعضی از بازیگران ما به این نقطه رسیدهاند که میتوانند عامل تضمین فروش یک فیلم باشند. ببینید خیلی از جوانها دوست دارند که بازیگر شوند و خیلی هم برای رسیدن بهآن تلاش میکنند ولی فقط تعداد معدودی از آنها هستند که به این حرفه دست پیدا میکنند بعد همانها هم که دست پیدا کردند باید تمام آن ویژگیهایی که پیشتر گفتم را با هم دارا باشند و این ویژگیها مثل یک پازل در کنار هم قرار گیرد تا بازیگر به موفقیت دست پیدا کند و ستاره شود.• قبول دارید که همیشه پرسونای حسام نواب صفوی با این نفس منفیها در اذهان مانده است؟ و فکر میکنید چرا؟
من به اینها نقش منفی نمیگویم. اینها ضد قهرمان است. منفی نقشی است که کاراکتر در آن دست به عمل بزهکارانهای مثل قتل و غارت بزند و من در هیچ یک از نقشهایم اینطور نبودهام و دلیل اینکه چرا من نقش ضد قهرمان را بیشتر بازی کردهام و مردم اغلب من را با این پرسونا به یاد میآورند، بحث «کلیشه» است و اینکه تهیهکنندههای ما، در فیلمها همیشه به قهرمان و ضدقهرمان معتقدند و این موضوع تبدیل به اپیدمی شده است.• چه شد به سمت کارهای تاریخی رفتید؟
علاقه بسیار زیادی به تاریخ دارم. بسیاری از کتابهایی که خواندهام تاریخی بوده. به تصویر کشیدن شخصی که 400 یا 500 یا یکهزار سال پیش زندگی میکرده خیلی برایم جذاب است و هر وقت پیشنهادی میشود با اینکه میدانم بسیار سخت است با اشتیاق میپذیرم و دوست دارم این را ثبت کنم؛ یعنی وقتی بازی میکنم و تمام میشود برایم خیلی احساس قشنگی دارد که توانستم یک سهم کوچکی در معرفی تاریخ مملکتم داشته باشم.بازی در نقشهای تاریخی خیلی برایم اهمیت دارد ولی به شرطی که کار در شرایط مناسب ساخته شود. مثلا الان که دارم در «کلاه پهلوی» بازی میکنم- مقطعی که من بازی میکنم مربوط به سالهای 1315 تا 1320 است – خیلی برایم جالب است که آدمهای آن موقع چه جوری زندگی میکردند، چه کار میکردند، چه جوری لباس میپوشیدند و... من اینها را از نزدیک که میبینم خیلی جالب است.انگار که در تونل زمان رفته و به گذشته برگشتهام.
• درباره فیلم «توفیق اجباری» و آن شوخیای که با شما شده ، بگویید؟
متاسفانه در این فیلم بدون این که با من هماهنگ شود، با ذکر اسم و فامیلی من شوخیای شده بود که البته من آن را شوخی نمیدانم و به اعتقادم این حرکت به لحاظ قانونی، جرم به حساب میآید.خوشبختانه شورای داوری خانه سینما و مسئولان وزارت ارشاد، خیلی قاطعانه با این قضیه برخورد کردند و این صحنه از فیلم حذف شد. البته هنوز راه شکایت به مراجع قانونی برای من باز است، ضمن این که متوجه نشدم انگیزه سازندگان «توفیق اجباری» از این کار چه بوده است.
منبع : همشهری
با تشکر از تبیان
صحبتهای هفته قبل دیهگو مارادونا در مورد حمایت از مردم ایران، خشم مرکز صهیونیستی آرژانتین را در پی داشت.
" بی نظیر بوتو ترور شد " این عنوان متن بیشتر خبرگزاریهای سراسر جهان بود.
در روز پنج شنبه ۲۸ دسامبر ۲۰۰۷ بی نظیر بوتو نخست وزیر سابق کشور پاکستان ترور شد.
ماجرا از این قرا بوده که بوتو بعد از سخنرانی سوار ماشین خود میشود.
برای تشکر از سیل مشتاقان از پنجره سقف ماشین بیرون می آید و دقایقی بعد یک فرد مسلح با عملیات انتحاری ابتدا با اسلحه بوتو را مورد هدف قرار میدهد و سپس خود با با مواد محترقه همراهش منفجر می کند که طی این انفجار ۳۵ نفر دیگر نیز کشته میشوند.
این اتفاق دردناک رو به همه بخصوص مردم پاکستان و خانواده بوتو تسلیت میگوییم.
لطفا نظرتون رو در مورد این جنایت برام بنویسید.