••• کتول میدرخشد •••

از شما دوست عزیز میخوام که در صورت استفاده از مطالب وبلاگ حتما نام وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایید.ممنونم.

••• کتول میدرخشد •••

از شما دوست عزیز میخوام که در صورت استفاده از مطالب وبلاگ حتما نام وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایید.ممنونم.

دروغ های باورکردنی اینترنت!

اینترنت

مجله اینترنتی " Computer World" در اقدامی جالب به جمع آوری و رده بندی اخبار دروغین و فریب هایی پرداخته است که در اینترنت منتشر شده اند.

به گزارش خبرگزاری مهر، هر روزنامه نگاری به خوبی می داند که انتشار یک خبر جعلی و دروغین می تواند تا چه حد آینده حرفه ای وی را به مخاطره بیندازد.

این درحالی است که به نظر می رسد نبض تندی در شبکه اینترنت برای انتشار اخبار جعلی در خصوص پدیده هایی که به خودی خود می توانند بسیار شگفت انگیز باشند و تعجب جهانیان را برانگیزند، تپیدن گرفته است.

اگرچه بسیاری از اخبار دروغین با اهداف سیاسی و تخریب اذهان عمومی شکل می گیرند با وجود این باید پذیرفت که برخی از این فریبها بسیار زیبا و هوشمندانه هستند و به نظر می رسند کاملا واقعی باشند.

به همین منظور مجله اینترنتی Computer World (دنیای رایانه) در اقدامی جالب به جمع آوری و رده بندی این فریبهای شیرین اینترنتی پرداخته است که در ادامه می خوانید:

 

بشقاب پرنده ها در هائیتی

در اینترنت فیلمی منتشر شد که نشان می داد بشقاب پرنده ها (UFO) به هائیتی رسیده اند! به نظر می رسید این فیلم کاملا واقعی باشد، هرچند هنوز تردیدهایی در مورد وجود موجودات فرا زمینی وجود دارد. با وجود این فیلم توانست تا حد زیادی باور بسیاری از بینندگان را به وجود بشقاب پرنده ها برانگیزد اما این فیلم به هرحال یک فریب خبری بود که از ذهن ایده پرداز باهوش آن تراوش کرده بود. این فیلم در حقیقت با استفاده از نرم افزاری که برای ایجاد محیطهای سه بعدی مورد استفاده قرار می گیرد ساخته شده بود.

اینترنت

شیوع بیماری "متالوزیس"

از دیگر فریبهای خبری که نخستین بار در اینترنت گسترده شد، شیوع بیماری خیالی "متالوزیس" (Metalosis) بود. در این بیماری، دستگاه های پزشکی که در بدن انسان نصب می شوند، شورش می کنند، متحرک می شوند، جایگزین گوشت بدن می شوند و ریسمان های فلزی را در بدن هویدا می کنند! در ادامه انتشار این خبر، یک فیلم کوتاه در یک شبکه گسترده پخش شد که جزئیات این بیماری خطرناک و اسرار آمیز را تشریح می کرد.

این بیماری کاملا خیالی اما شگفت انگیز به سرعت جای خود را در بین خوانندگان سایت های خبری اینترنتی باز کرد و حتی یک وب سایت باکتری را با عنوان streptococcus metalomaligna معرفی کرد که به افرادی که از پروتزهای فلزی استفاده می کنند، حمله می کند و موجب بروز این بیماری می شود.

اینترنت

تلویزیون گوگل

مارک اریسکون از موسسه  Infinite Solutions از طریق سایت "یو تیوب" با اعلام یک خبر جعلی مبنی بر ورود گوگل به بازار تلویزیون، فیلمی را منتشر کرد که تلویزیون محصول "گوگل" را نشان می داد.

در این فیلم حرف "ام" واژه "جی میل" ناگهان تبدیل به تلویزیون کوچکی می شد و کاربران از طریق آن به سرویس جدید " Google TV" دسترسی پیدا می کردند.

در این فیلم جزئیات کامل این تلویزیون به گونه ای تشریح شده بود که هر کسی با دیدن آن به راحتی محصول جدید گوگل را می پذیرفت. هر چند که این فیلم نیز تنها یک فریب خبری بود.

الگوی رهبر که بود؟

رهبر

ما جوان‌ها چه الگویی را برای خودمان در نظر بگیریم و خودمان را با آن مقایسه کنیم؟

من نمی‌توانم کسی یا اشخاص معینی را اسم بیاورم که حتما آنها الگوی شما باشند، بالاخره هر کسی ذوقی و سلیقه‌ای دارد؛ منتها می‌شود این طور فرض کرد که الگویی را که انسان انتخاب می‌کند، باید الگویی باشد که شخصیت و منش او کاملا با آرمان‌های انسان، همخوان و هماهنگ باشد. فرض بفرمایید بعضی‌ها یک هنرپیشه‌ی خارجی را الگوی خودشان قرار بدهند؛ خب، این خیلی منطقی نیست. محیط او محیط دیگر و زندگی او زندگی دیگری است. یک انسان مسلمان، یک نوجوان مسلمان و ایرانی که برایش عزت ایران، سربلندی و آینده‌ی ایران، آینده‌ی کشور و آینده‌ی نسل خودش آن هم در چارچوب معارف و احکام اسلامی مطرح است، نمی‌تواند خارج از این چارچوب‌ها الگو انتخاب بکند. بنابراین الگو را بایستی در بزرگانی که از لحاظ دید و جهت‌گیری و هدف‌ها به هدف‌های ما می‌خورند، انتخاب کرد؛ در بین مسلمان‌های صدر اسلام، اشخاص بسیار برجسته و خوبی هستند، در بین شخصیت‌های برجسته‌ی امروز و دوره‌های گذشته هم همین طور، واقعا شخصیت‌های برجسته‌ای هستند.

به زندگی ائمه که نگاه کنید، زندگی امام حسن و امام حسین (علیهما‌السلام)، جوانی‌های ائمه، بسیار چیزهای با ارزشی در زندگی آنهاست که هر جوان و نوجوانی را جذب می‌کند؛ هم نوع دخترانه‌اش هست، هم نوع پسرانه‌اش هست. همه‌ی آنها شخصیت‌هایی بودند که می‌توانند واقعا برای انسان جاذبه داشته و برای جوان‌ها و نوجوان‌های ما الگو باشند.

 

از گذشته و در تاریخ خودمان، چهره‌های خیلی زیادی داریم که همه می‌تواند برای جوان‌های ما الگو باشد. اگر اینها با زبان خوب و با استفاده از ابتکار معرفی بشوند، برای جوان‌های ما جا می‌افتند.

 

 علت این که جاذبه‌ی الگوهای نامناسب بیشتر است، چیست و چه کنیم که جوان‌های ما به سمت این الگو‌ها که شما فرمودید، حرکت کنند؟

هر کسی که درست معرفی بشود، اگر واقعا برجسته باشد، جاذبه پیدا می‌کند. اگر شما می‌بینید که ممکن است بعضی از چهره‌های درخشان صدر اسلام برای بخشی از جوان‌های ما جاذبه نداشته باشند- برای همه که نمی‌شود گفت جاذبه ندارند، ممکن است بگوییم برای بخشی جاذبه دارند و برای  بخشی جاذبه ندارند- به خاطر این است که آنها از آن شخصیت‌ها شناخت درستی ندارند، نسبت به آنها آشنایی ندارند، حالا ممکن است کسی بگوید چه طور ما نمی‌شناسیم، اما فلان خارجی می‌شناسد؟ بله، اتفاقا همین‌طور است، چون زندگی ائمه، زندگی امام حسن و امام حسین، برای ما زیاد سطحی تکرار شده است- بدون این که عمقی داشته باشد- لذا خیلی چیزهای ریز در آنها هست که راحت از زیر نگاه ما رد می‌شود و ما به آن دقت نمی‌کنیم؛ اما همین یک نمونه، وقتی برای آدمی که با این نام‌ها آشنایی نداشته، مطرح می‌شود، خیلی جلوه و اهمیت دارد. برادرمان اشاره کردند که ما می‌خواهیم دریا را با پیمانه‌ی کوچک پیمانه کنیم. من می‌خواهم بگویم که این معرفی‌ها هم کار همین آقایان و همین برنامه‌هاست؛ و اصلا پیمانه کردن دریا با پیمانه‌ی کوچک نیست، بلکه راه درست همین است. گسترش وسعه‌ی کار رادیو و تلویزیون، خیلی زیاد است؛ اگر حقیقتا برنامه‌ی خوبی در صدا و سیما ترتیب داده بشود، این برنامه‌ها می‌توانند جاذبه داشته باشند. زندگی ائمه را با زبان نو معرفی کنید. فقط هم نمی‌خواهم ائمه را بگویم؛ البته ائمه، واقعا برترین و زیباترین هستند. بهترین شیوه‌ها، زیباترین چهره‌ها و زیبا‌ترین روح‌ها در آنهاست؛ اما غیرائمه هم از صدر اسلام، کسان زیادی هستند. مخصوص صدر اسلام نیست؛ از گذشته و در تاریخ خودمان، چهره‌های خیلی زیادی داریم که همه می‌تواند برای جوان‌های ما الگو باشد. اگر اینها با زبان خوب و با استفاده از ابتکار معرفی بشوند، برای جوان‌های ما جا می‌افتند. خب، وقتی انسان اینها را ابتدا به جوان عرضه نکند، اگر جوان هم بخواهد مقداری سطحی نگری کند، چشمش به عکسی، یا به پوستری می‌افتد و در یک مجله، خبری را می‌خواند، و فرض بفرمایید آدمی را که از جهتی یک جنبه‌ی همه جانبه‌ای هم در زندگی او هست- از جهت ورزش، یا از جهت کار هنرپیشگی و غیره- الگوی خودش قرار می‌دهد؛ اما وقتی که آن چهره‌ها و زیبایی‌های حقیقی نشان داده بشوند، جوان‌های ما به آنها رو می‌کنند و از آنها استقبال می‌کنند.

رضا عطاران (نگاه اول خیلی اهمیت دارد)


وقتی در تیتراژ ابتدایی رضا عطاران شعرهایی را از یاکوس کامپانلس از مجموعه اشعار «ماوت هاوزن» دکلمه کرد، خیلی ها امیدوار شدند که متهم گریخت کار موفقی از آب در بیاید و شد.

سیروس گرجستانی هاشم آقای بخت برگشته ای شد که قرار است هر شب به خانه ها بیاید و کمی از شیرینی دردش را با دیگران تقسیم کند. مهران مهام و ایرج محمدی تهیه کنندگانی هستند که معمولا با هم کار می کنند.

طلسم شدگان ، خانه به دوش ، خانه پدری و من یک مستاجرم آثاری هستند که ما از این دو دیده ایم.

محمدی موفقیت این اثر را حاصل تلاش گروه و نیز همراهی مدیرگروه فیلم و سریال شبکه 3سیما و ناظر کیفی اثر می داند. قرار گفتگو در یک روز پاییزی و هنگامی بود که التهاب رسیدن برنامه به پخش وجود داشت.

رضا عطاران ، مهران مهام و ایرج محمدی هر یک درباره ویژگی های کار گفتند و شنیدیم.

از کجا شروع کنیم ، آقای عطاران؟

عطاران: از هر کجا شما بگویید.

بیا از یک سوال کلیشه ای شروع کنیم. می گویند متهم گریخت شبیه خانه به دوش است.

عطاران : من اگر باز هم کاری بسازم ، همین سبک و سیاق را خواهد داشت. در همه کارهایم هم تقریبا شباهت هایی در فرم کار بوده که این شباهت ها را با همه جزییاتشان دوست دارم.

به نظرم این کلیشه نیست. نوع کاری است که دوست دارم و اگر بخواهیم بگوییم در قصه شباهتی بوده. خب البته این طور نبوده.

این دو سریال هیچ شباهتی به هم ندارند در واقع دو موضوع اجتماعی کاملا متفاوت است که به صورت کاملا متفاوت به آن پرداخته شده. شاید هم یکی از دلایل این شباهتی که شما می گویید، حضور بعضی بازیگران در خانه به دوش در متهم گریخت است و البته بعضی جزییات دیگر ولی خودم خیلی موافق نیستم که شبیه کار پارسال است.

احتمالا به خاطر آن آدمها، فضا و...

عطاران : همان طور که گفتم ، این فضاها را دوست دارم. یعنی شاید از این به بعد هم هر چقدر کار کنم باز هم در همین فضا و حال و هوا باشد.

یک موضوع اجتماعی ، که با حضور شخصیت هایی مثل هاشم آقا یا آقا ماشاالله رنگ می گیرد.

محمدی : این نکته به نظر من ضروری است که گفته شود در طنز ما ابزاری داریم به نام طنز کلام و طنز موقعیت.

من فکر می کنم از این دو تا ابزار در سریال متهم گریخت بخوبی استفاده شده است. هم به قاعده و هم به اندازه. اما بحث مشابهت این دو کار با همدیگر از چه منظری دیده می شود؟آیا از این منظر که دو تا هنرپیشه مشترک در هر دو اثر بوده؟

به نظر من این حرف ، حرف کارشناسانه ای نیست ؛ چون خیلی از کارگردانان سطح بالای کشورمان بازیگرهایی دارند که در چندین کار از آنها استفاده کرده اند. این دلیلی برای مشابهت این آثار نیست.

اگر بگوییم این مشابهت در ذات قصه است ، بله. این دو قصه ، قصه مهاجرت است. یکی مهاجرتی از کشور به خارج و در متهم گریخت مهاجرت از شهرستان به تهران.

درست است که باز مساله مهاجرت است ؛ اما دو پدیده مختلف طرح می شود، هر دو عوارض مختلفی را در بر می گیرد. ما دوست داریم آقای عطاران به مسائل اجتماعی بپردازد.

مسائلی اجتماعی که دغدغه خاطر ما، دغدغه مسوولان و از همه مهمتر دغدغه مردم است. به همین علت وقتی طنز کلام و طنز موقعیت می آید و بستر آن نیز رئال انتخاب می شود، طبیعی است کارها به نوعی در اجرا به هم شبیه باشد.

ای کاش ما بتوانیم در خدمت آقای عطاران باشیم و دهها کار شبیه این بسازیم. چون مورد استقبال قرار گرفته و به اندازه خودش جا باز کرده است ؛ اما چیزی که باید مواظبش باشیم ، این است که قصه ها شبیه هم نباشد.

احتمالا چیزی که باعث این موضوع شده مخرج مشترک آنهاست یعنی نوع طنز، تهیه کننده ها و بازیگران و خود آقای عطاران.

مهام : تعجب می کنم چرا کسی به این اشاره نمی کند که در هر دو کار به مشکل بیکاری و اشتغال پرداخته ایم.

در خانه به دوش آقا ماشائالله به دنبال زندگی بهتر می رود و در سریال متهم گریخت مشکل بیماری ای است که هاشم آقا با آن دست به گریبان است و باعث می شود به دنبال شغل مناسب تری بگردد.

کسی که بیست و چند سال دارد اگزوز سازی می کند، هنوز بیمه تامین اجتماعی ندارد و آینده اش معلوم نیست.

کار با وجود آن که رئال است ، شبیه طنزهای ایتالیایی شده و مشخصا شبیه آثار کمدینی مثل «توتو». آیا وقتی این کار را می ساختید، نمونه خاصی مدنظر داشتید؟

عطاران: من اصلا با سبک و این طور چیزها موافق نیستم.

شاید سبک اسم درستش نباشد. منظورم بیشتر شخصیت است.

عطاران: «توتو» بیشتر کمدینی حراف است ؛ اما در اینجا خیلی آدم حراف نداریم. یا لااقل همه آدمها حراف نیستند. من تلفیق دیالوگ و تصویر را خیلی بیشتر دوست دارم و همیشه سعی کرده ام این نکته را رعایت کنم که همه اش دیالوگ نباشد و چیزهای دیگر مثل تصویر، فرم ، میزانسن و حرکت هم داشته باشیم.

حالا اگر کار ما شبیه «توتو» شده ، تقصیر توتو است یا تقصیر خود شما!

شخصیت هایی مثل مش قربان که اتفاقا قائم به ذات است ، خیلی خوب پرداخت شده اند. تا یک جاهایی حضور دارند و از جاهایی حضورشان کمرنگ می شود، در حالی که مخاطب متوقع است که آنها را بیشتر ببیند.

عطاران : خب اگر این طور باشد، خیلی خوب است. ما مثل کارهای روتین هر شبی عمل نکردیم که شخصیتی که مخاطب از او خوشش می آید روی آن تمرکز کنیم.

ما سعی کردیم قصه را پیش ببریم. اصلا به چیزهای دیگر کار نداشتیم. برای ما قصه مهم بود.

مهام : توضیحش این است که قصه ای که برای مش قربان نوشته شده ، همین بوده. شخصی به نام مش قربان در شهرستان است که به بی بی علاقه مند است ؛ اما بی بی به تهران می آید.

هنگام پخش ، مردم به بازیگر این نقش علاقه مند می شوند و می پرسند چرا این بازیگر در ادامه ماجراها نیست یا کمرنگ است ؟

اصلا بازیگر این نقش چه طوری انتخاب شد؟

عطاران : ما داشتیم قسمت هایی را می گرفتیم برای بعضی از نقشهایمان. ایشان با پسرش آمده بود تست بدهند.

من با پسر ایشان صحبت می کردم که مثلا قبلا چه کار کرده و از این حرفها و یک نگاهی هم به آقای پورمخبر می انداختم.

قیافه اش آدم را جذب می کرد و اصطلاحا «آن» را داشت. وقتی که حرف زد، در صدایش نوعی زنگ بود، دیدم دو تا «آن» شد! که در نهایت برای نقش مش قربان انتخاب شد و خیلی هم جواب داد.

بعضی از پلشتی های شهر کمی غلوآمیز تصویر شده مثل آن شرکتی که همه چیزش در حال ریزش است یا نوع گفتمانی که بین آدمهای دور و بر در جریان است.

عطاران : این شرکتها خیلی زیاد است و اصلا هم غلوآمیز نیست چون من خودم اصلا غلو را دوست ندارم. در همین کار هم سعی کرده ایم خیلی غلو نشود یعنی هر چه بوده ، مشابه و بدتر از آن را دیده ام اما نخواستم از این بیشتر «چرکش » کنم.

حتی با آن پولی که اینها داشتند واقعا خانه ای بدتر از آن باید نصیبشان می شد. لابد قیمتها را می دانید چه خبر است ؟ ولی اگر از این چرک تر می شد می گفتند: «بابا! کارتون ساخته اند!» ولی واقعا از این شرکت چند برابر بدتر هم وجود دارد که حتی آن حک آج لاستیک را خودم دیده ام.

معمولا برای انتخاب بازیگران به چه فاکتورهایی فکر می کنید؟

عطاران : یکی از بخش های خیلی مهم در کارگردانی همین موضوع انتخاب بازیگر است. یعنی وقتی انتخاب بازیگر درست باشد بخش بزرگی از دردسرها و مشکلات حل می شود، وقتی آن شخص که انتخاب شده با آن شخصیتی که توی کار وجود دارد به لحاظ روحی و جسمی نزدیک باشد درواقع خیلی زیاد به آن آدمی که می خواهیم نزدیک شده ایم.

من سعی می کنم در برخورد اولی که با دوستان انجام می دهم بفهمم که آن بازیگر چه ویژگی هایی دارد و چگونه می خندد، چه جوری ناراحت می شود، چه جوری اعصابش خرد می شود؛ درواقع از همان خصوصیات خودش در کار استفاده می کنم ، در همان برخورد اولیه سعی می کنم بفهمم که این بازیگر برای این نقش مناسب هست یا نه.

نگاه اول خیلی مهم است. بعد می نشینم بادوستان صحبت می کنم و با هماهنگی دوستان انتخاب می کنم. چون بخش زیادی از این موضوع به سلیقه ربط دارد و سلیقه من یک چیز است ، سلیقه آقای مهام یک چیز و سلیقه آقای محمدی یک چیز دیگر. با همدیگر هماهنگ می شویم.

خیلی جاها هم دیدم که من اشتباه کرده ام و حق با دیگران بوده است.

نحوه بازی گیری شما از بازیگران به چه صورت است.

عطاران: من اصولا زندگی را دوست دارم وقتی حس کنی که این روال زندگی یک آدمی به نام هاشم است مشکل حل شده است.

این روال را که در بعضی از سریالها هست دوست ندارم که بازیگران روبروی هم می ایستند دیالوگ می گویند شاید در آن موقع که دارند دیالوگ می گویند آن شخصیت دارد سوراخ چاه دستشویی را باز می کند وقتی این کارش را انجام دهد و دیالوگش را بگوید به زندگی نزدیک تر است وقتی آن کاری که انجام می دهد به حس صحنه کمک کند خیلی بهتر است به همین خاطر می نشینم فکر می کنم می بینم این آقا الان می خواهد مثلا برود سفر.

وقتی راجع به سفر صحبت می کند و می خواهد بگوید «نمی روم » اگر آن کمردردش هم به این حس کمک می کند، از آن استفاده می کنم. روال طبیعی زندگی را خیلی دوست دارم که در کار دیده شود.

در مرحله انتخاب بازیگر موردی بوده که بازیگر آنقدر قوی و پرقدرت باشد که برای آن نقش بتراشید و آن را به فیلمنامه تحمیل کنید؟

عطاران : بله بوده. ما هرچه که به نفع کار باشد انجام می دهیم. نقش همین مش قربانی که شما می گویید خیلی کمتر از این بود اما دیدیم اگر نقشش را پررنگ کنیم ، جواب خواهد داد تا جایی که منطقی بود از بازی او استفاده کردیم.

مثلا شخصیت مش قربان اصلا شعرخوانی ندارد شما اگر متن فیلمنامه را ببینید یک خط شعر هم نمی خواند اما ما چهار پنج جا می بینیم که او شعر می خواند.

خانم امیرجلالی خیلی بازی پرقدرت و چشمگیری ارائه کرد. درباره نوع بازی ایشان و البته کارگردانی خودتان توضیح دهید.

عطاران : سعی کردم از خصوصیت هر بازیگری برای ارائه یک بازی خوب استفاده کنم. خانم امیرجلالی هم همین گونه بود. نوع بازیگیری من درباره همه یکسان است.

سعی می کنم آنها را به خودشان نزدیک کنم که خب بعضی ها خیلی خوب می توانند این را «بروز» دهند و خودشان را خوب بازی کنند و خیلی ها هم هستند که نمی توانند خیلی خوب خودشان را بازی کنند.

آنهایی که ضعیف تر درآمده دلیلش این بوده که «بروز» خوبی نداشته اند و آنها که بازیشان قویتر جلوه کرده به خاطر این بوده که راحت تر توانسته اند خودشان را بازی کنند.

هر کسی که بتواند خودش را خیلی خوب بازی کند، همان ، بهترین بازیش می شود و خانم امیرجلالی هم خیلی تلاش نکردم متفاوت تر از آن چیزی که پارسال بازی کردند، باشد وگرنه حتما جواب نمی داد.

چقدر به بازیگران اجازه می دهید از بداهه استفاده کنند؟

عطاران : بستگی به سکانس دارد. بداهه گویی هرجا که کمک کند استفاده می کنم. ما یک بار تمرین می کنیم.

محمدی: یک بار تمرین می کنی انصافا؟!

عطاران: خب ، نه! چند بار تمرین می کنیم تا آن سکانس کاملا پخته شود بعد اصلا به متن کار نداریم. آن را اجرا می کنیم.

هر وقت از نظر من درست شد آن را تصویربرداری می کنیم حالا ممکن است همان سکانسی که در متن است نصف شود یا دوبرابر شود یا اصلا به این نتیجه برسیم که کل سکانس را برداریم و همه اینها بستگی به این دارد که سکانس چه چیزی را طلب می کند.

حمیده خیرآبادی: مدت‌هاست فراموش شده‌ام

حمیده خیرآبادی

حمیده خیرآبادی را بدون شک می‌شناسید.وقتی نامش می‌آید، کلی فیلم و سریال از جلوی چشمت عبور می‌کند و ایفای نقش او را در آنها به‌یاد می‌آوری؛ «امیرارسلان نامدار»، «رضا موتوری»، «روز واقعه»، «جیب‌برها به بهشت نمی‌روند»، «شب آفتابی»، «پدرسالار» و کلی فیلم و سریال دیگر.

او متولد 1303 است و از سال 1326 با تئاتر فرهنگ شروع کرده است. وقتی با او صحبت می‌کنی پر از شکوه و گلایه است. برای همین 6 سالی هست که با هیچ روزنامه‌ای مصاحبه نکرده. او به تهران امروز می‌گوید: «بازیگرها وقتی پیر می‌شوند، دیگر کسی سراغ‌شان را نمی‌گیرد و این خیلی بد است. من الان مدت‌هاست که انگار فراموش شده‌ام.»

او ادامه می‌دهد: «ما زمانی که سرمان خیلی شلوغ بود و دائم درگیر فیلمنامه‌خواندن و بازی‌کردن بودیم، فرصت نمی‌کردیم فیلم‌های خودمان را تماشا کنیم. الان چند وقت است شنیده‌ام شبکه 2 سریال پدرسالار را پخش می‌کند و برای همین صبح‌ها می‌نشینم و تماشا می‌کنم.» حمیده خیرآبادی در مورد آثاری که می‌خواند هم می‌گوید: «الان مدت‌هاست که چشمم بیمار است و نمی‌توانم زیاد بخوانم اما یک زمانی عاشق شعرهای فروغ فرخزاد بودم و بیشتر آثارش را از بر بودم. زمان جوانی و نوجوانی‌ام هم کتاب‌های گلستان سعدی و شعرهای شهریار را می‌خواندم.» 

گفت وگو با سیامک انصارى

بعضى ها ضد ریتم اند



خلاصه گفت وگو

1- این که هر شب به مدت 40 دقیقه افراد خانواده را کنار هم جمع کنیم و بخندانیم خیلى کار خوبى کرده ایم.

2- اصلا سیاه و سفید نداریم همه خاکسترى اند هم وجدان و هم وسوسه

وجود دارد.

«زمانى فکر مى کردم که بازیگرى بیشتر از اینکه شغلم باشد تفریحم بود... خاصیت گذشت زمان این بود که بازیگرى را تبدیل به حرفه من کرد. گذشت زمان و نگاه جدى اطرافیانم نتوانست لحظات شاد و مفرح دوران بازیگرى ام را به یک حرفه سست و بى روح تبدیل کند ولى اگر عشق به بازى موجودیت پیدا مى کند فقط به خاطر وجود همان لحظات است. یعنى درست همان لحظاتى که در آن احساس بى وزنى مى کنم. متولد 1347 هستم و محل تولدم تهران هست. رشته کارشناسى نمایش از دانشگاه آزاد اسلامى و...» سیامک انصارى بازیگر نقش شیرکیانوش یا کیانوش استقرارزاده در مجموعه تلویزیونى «شب هاى برره» سایتى شخصى دارد با آدرس HTTP://WWW.SIAMAKANSARI.COM که در بخش «درباره من» به همین یادداشت اکتفا کرده است. سیامک انصارى بازیگر سینما و تئاتر نیز هست. با این حال عمده شهرتش را مدیون بازى در مجموعه هاى تلویزیونى

«پاورچین» (در نقش سپهر)

«نقطه چین» (در نقش کوروش پیردوست)

«شب هاى برره» (در نقش شیرکیانوش) است.

البته در این میان بازى در مجموعه «اگه بابام زنده بود» را نیز باید اضافه کرد. اگر اشتباه نکنیم سیامک انصارى براى مخاطبان صفحه تلویزیون روزنامه شرق آن قدرها شناخته شده است که نیازى به اشاره نوشتن درباره او نباشد. با وى قبل از این نیز براى کارنامه بازیگرى اش، در روزنامه شرق گفت وگو کرده بودیم. محسن آزرم همکارمان گفت وگوى مفصلى کرده بود. در این مصاحبه نیز او حضور داشت و در روند شکل گیرى آن یاریمان داد. گفت وگوى ما را این بار با سیامک انصارى از منظرى دیگر و به مناسبت بازى در مجموعه «شب هاى برره» مى خوانید.

قرارمان این بود که این مصاحبه در ایام پخش مجددش چاپ شود که طبق اعلام خبر سراسرى شبکه سه این مجموعه به طور غیرمنتظره به اتمام رسید.


•با توجه به اینکه شما در رشته تئاتر تحصیل کردید چطور شد فعالیت خود را در عرصه تلویزیون آغاز کردید. آیا تئاتر هم کار کرده اید؟

مدت دو سال و نیم از تحصیلم در دانشگاه مى گذشت که به طور ناگهانى وارد عرصه تلویزیون شدم. در مدت دو سال و نیم تا آمدم وارد فضاى نمایش و تئاتر بشوم وارد تلویزیون شدم. خیلى فرصت نشد که کار هاى زیاد تئاترى انجام دهم. حدودا سه الى چهار تا کار انجام دادم.


•پشتوانه شما براى شروع کارتان چه بود؟

یکى از دوستانم به اسم بابک برزویه من را به رسول ملاقلى پور معرفى کردند بدون اینکه خودم اطلاعى داشته باشم. براى OPENING فیلم سفر به چزابه من را خواستند. من هم رفتم استودیوى پاپ آن سکانس را بازى کردم. ملاقلى پور هم به من گفت فردا بیایید دفترم. من یک سریال دارم مى سازم که در واقع سریال همین فیلم است. یک نقش منفى است. اگر خواستید کار کنید. من هم رفتم و کلید کار زده شد و فعالیتم ادامه پیدا کرد.


•بیشتر فعالیت شما روتین یا مناسبتى است مثل اگه بابام زنده بود و نقطه چین و پاورچین و برره و...

من به جز سریال هاى روتین در کارهاى برومند بازى کردم. در سریال هتل و سریال «مادام و شمسى» دو قسمت بازى کردم، «در این زمینى» دو قسمت بازى کردم، در «روزگار جوانى» نیز بازى داشتم. بله قبول دارم عمده فعالیتم کارهاى روتین بوده.


•بازى در سریال هاى هفتگى و روتین چه فرقى دارد؟

دوتا کار کاملا با فرم متفاوت است اصلا فرمول هاى خودشان را دارند. در کار روتین ما به روش هایى رسیده ایم که کار را ساده مى کنیم. در واقع چهار سال طول کشیده تا این گروه به روش آسان ترى رسیده است. منتها سریال سازى همیشه روش ها و فرمول هاى خودش را داشته. مثلا شما مى دانید یک سریال در قسمت هاى مختلف مثلا 13 یا 26 یا... نوشته شده بر این اساس برنامه ریزى مى کنید. شما مى دانید چه روزى کار دارید، چه روزى کار ندارید، نقش تان چقدر است و چند درصد در این کار حضور دارید. اگر نگوییم 100 درصد واقعا 70 - 60 درصد را مى توان برنامه ریزى و پیش بینى کرد. ولى در کار روتین هیچ چیز را نمى شود پیش بینى کرد، یعنى اینکه باید برنامه برسانى، یعنى به روز باشى. باید کاملا با پروژه روتین باشید؛ یعنى دقیقا باید چند ماه خودت و وقتت را در اختیار برنامه قرار دهى.


•پس براى یک بازیگر سریال هفتگى بهتر از کار روتین است.

بله. صددرصد. سریال هفتگى خیلى بهتر از کار روتین است، حداقل برنامه ریزى دارد. از طرفى بازى در کار سینمایى هم خیلى بهتر از بازى در سریال است.


•ولى از نظر محبوبیت بین مخاطبین کار روتین بیشتر جواب مى دهد.

من خودم به شخصه از یک جایى به بعد دنبال محبوبیت و شهرت نبوده ام. اینها هم در برنامه تا جایى جذاب است. مثل همه چیز مى ماند نمى شود که آدم همیشه دلش بخواهد محبوب و مشهور باشد. تا یک جایى جواب مى دهد. حالا اگر من این کار را انجام ندهم دیگر آدم قبلى نیستم، یعنى خیلى متمرکز مى شوید روى کارى که انجام مى دهید تا از آن جایگاهى که به دست آورده اید، پائین تر نیایید. احتیاجى ندارد بالاتر بروید. پائین تر نیایید.مهران مدیرى ازجمله کارگردان هایى است که با بچه ها به صورت گروهى کار مى کند.


•شما هم جزو کسانى هستید که در چند سال اخیر در سه کار پرمخاطب او بازى کردید این آشنایى و همکارى چطور صورت گرفت؟

براى عید ما همزمان با مهران غفوریان، جواد رضویان، ارژنگ امیرفضلى و داوود اسدى یک کارى را در لوکیشن جنگ 77 ضبط مى کردیم به نام گل هاى 77 که یکى دو بار با مدیرى ملاقات داشتیم. در آن زمان با جواد رضویان هم کار نکرده بود.بعد از آن مدیرى یک برنامه اى ساخت به نام «طنز 80» یا «نقد 80» که بازیگر هاى طنز را مى آورد و کارهاى آنها را پخش مى کرد. در واقع بررسى کارهاى طنز نود در یک دهه اخیر در تلویزیون از دید و منظر بازیگرها. در این برنامه فرصتى بود تا ما باز همدیگر را ببینیم. بعد از آن رسیدیم به پروژه پاورچین. در آن زمان من سر یک کار، به نام «زنگ آخر» بودم که نیما فلاح آن را کارگردانى مى کرد. جواد رضویان که دوست صمیمى من بود و هست به من گفت من با مهران مدیرى قرارداد بسته ام سر سریال «پاورچین» یک نقش دیگرى هم هست که دنبال بازیگر مى گردند. در واقع شروع کار ما برمى گردد به پاورچین بعد نقطه چین، جایزه بزرگ و شب هاى برره.


•کیانوش استقرار زاده در شب هاى برره بسیار پرانرژى است.

یک بخش از انرژى برمى گردد به خود شخصیت کیانوش بخش دیگرش برمى گردد به خودم.


•وقتى در سکانسى کیانوش را مى بینیم مخاطب بدون اینکه خودش هم متوجه شود شروع به خندیدن مى کند؟

خنده تماشاگر بیشتر به خاطر تضادى است که بین رفتار کیانوش استقرار زاده و مردم برره وجود دارد. این تضاد باعث مى شود که خنده به وجود بیاید، نه خود آدم ها. تعجب استقرار زاده از یک سرى کارهاى برره اى ها خنده مى آورد نه خود استقرار زاده. گریه کردن استقرار زاده از یک سرى بلاهایى که سرش مى آید خنده مى آورد باز نه خود استقرار زاده. مدلى که خودم در این کار بازى مى کنم، خیلى به فیزیکم برنمى گردد در واقع این تضاد موقعیت است که این فاصله را به وجود مى آورد.


•سیامک انصارى چقدر با رشته مطبوعات آشنا است؟

خودم به شخصه هیچ. من خودم هیچ اطلاعاتى از حرفه خبرنگارى ندارم اصطلاحات تخصصى را نویسنده ها مى نویسند و من فقط بیان مى کنم. البته یک رابطه اى بین خبرنگاران و بازیگران هست. بازیگران هم مى دانید در یادگرفتن خیلى حریص اند توجه مى کنند از صحبت هاى طرف مقابل چیزى را بردارند. خودبه خود که با بچه ها نشستیم براى مصاحبه از مدل حرف زدن و از اصطلاحاتى که به کار برده اند چیز هایى برداشت کرده ایم، احتمالا هم مقدارى از اطلاعات کیانوش برمى گردد به چیز هایى که دور و برم دیده ام.


•کیانوش نمونه بچه تهرانى است؟

بله.


•واقعا بچه هاى تهران این طورى اند؟ بچه مثبت و...

فکر نمى کنم بچه هاى تهران جور خاصى باشند. آنقدر هم مثبت نیست. احتمالا براى کیانوش چیز جذابى بوده که در برره مانده و خودش را تثبیت مى کند.


•چه چیز جذابى در برره وجود دارد که کیانوش را جذب کرده برادر خانمى مثل شیرفرهاد، خانمى مثل سحر ناز یا پدر خانمى مثل... و دکترى مثل... و... چه جذابیتى دارند؟

در 4 الى 5 قسمت آخر جذابیت ها مشخص مى شود. احتمالا نویسنده هایش یک طرحى دارند در بخش هاى آخر.


•بازیگر نقش مقابلتان چقدر در کار شما تاثیر دارد؟

خیلى. در سکانس هاى دو نفره یا سه نفره و... بازیگر ها کاملا درگیر ریتم همدیگر مى شوند، بعضى ها ضد ریتم اند، بعضى در واقع هماهنگى دارند.اینها همه تعیین کننده است شما نمى توانید به عنوان یک عنصر مجزا بگویید من کار خودم را انجام مى دهم چون این کار یک کار گروهى است مثل فوتبال. کاملا پاس کارى دارد و با توجه به اینکه ما فرصت کمى براى حفظ کردن این متن ها داریم همه چیز را سر جایش نمى توانیم بگوییم، بعضى مواقع بازیگر مقابل باید در دیالوگ ها بگوید که این دیالوگت یادت رفت یا بهتر اینکه یک جورى دیالوگ بگوید که من متوجه شوم که دیالوگم را جا انداخته ام.


• در رفتار و گفتار خود چقدر از بداهه استفاده مى کنید؟

در این کار یک الى دو درصد در گفتار، رفتار همه بداهه است. اما در خارج از کار کارگردان، کارگردان اصولا یک طراحى براى بازیگر مى کند. داخل کار هم یک چیزهایى اضافه مى شود. در شب هاى برره 90 یا 130 قسمت باید بازى کنید شما نمى توانید با چهار الى هفت تا اکتیو 130 قسمت کار کنید. باید یک سرى چیزها اضافه شود. در واقع باید فکر کنى هر لحظه که یک کار شیرین است انجام دهید. یعنى باید خیلى متنوع باشد. اصلا قابل پیش بینى نیست. ولى من واقعا این اصطلاحات تخصصى را نمى دانستم. اینها را بچه هاى نویسنده مى نویسند.


• خب نویسنده ها هم اغلب بچه هایى هستند که همیشه با نشریه ها در تماس بودند و روزنامه نگار.

البته فقط یکى شون.


• پیمان قاسم خانى از این فضا دور نبود.

همه نویسنده ها و بازیگرها یک رابطه کارى با خبرنگارى و مطبوعات داشتند و دارند.


• در ایده گرفتن چقدر به روز هستید. به طور کلى چقدر به مسائل روز مى پردازید.

فضا اجازه اینکه ما به مسائل روز بپردازیم را نمى دهد.


• در لایه هاى پنهان...

این جورى شاید بشود ولى خیلى امیدوار نیستم.


• بعضى ها معتقدند که به گروه شما (پاورچین، نقطه چین و برره) آزادى عمل بیشترى مى دهند. حالا اگر از شما بپرسند که چنین آزادى اى دارید شما نظرتان چیست؟

به نظرم نه.


• تلویزیون مستقیما انتقاد مى کند چه اتفاقى به وجود آمده؟

آزادى عمل به نوع کارى که من انجام مى دهم برنمى گردد مثلا اگر من کت و شلوار مى پوشم مطمئنا در برنامه هاى قبلى نیز به یکى اجازه داده شده که کت و شلوار بپوشد. این به آزادى عمل برنمى گردد. در واقع برمى گردد به بخش نویسندگى.


• مى شود گفت که این حساسیت ها و انتقادات بیشتر برمى گردد به پرمخاطب بودن برنامه شما. مثلا برنامه هایى هست که حساسیت هاى بیشترى دارد و اصلا به آنها پرداخته نمى شود.

صددرصد همه اینها تاثیر دارد. من خودم چون از سیاست چیزى نمى دانم هیچ تعبیرى هم از آن نمى کنم، ببینید ما داریم یک کار کمدى انجام مى دهیم. من فقط این را مى دانم که هر شب به مدت ?? دقیقه افراد خانواده را کنار هم جمع کنیم و بخندانیم خیلى کار خوبى کرده ایم.


• ساعت برنامه چرا تغییر کرده؟

به خاطر بچه ها، اغلب خانواده ها زنگ زدند و گفتند که بچه ها نمى خوابند. پاورچین هم همین طور پخش مى شد.


• در کل برنامه با کدام بازیگر در بده و بستان ها راحت ترید؟

با هر بازیگرى مدل بازى ها فرق مى کند. منتها ریتم بازى کردن با شیرى یا مدیرى با شفیعى جم با پیردوست با هدایتى فرق مى کند. من با همه راحتم خیلى مشکل خاصى ندارم. چون آدم باید خودش را تطبیق دهد. شاید هم یک جایى من ریتم بازى ام براى بازیگر مقابلم آزاردهنده باشد.


• تا حالا این اتفاق به وجود آمده که بازى بازیگر مقابل شما در کار شما تاثیر گذاشته باشد؟ بده و بستان ها با کدام بازیگر راحت تر است؟

بله صددرصد. مدیرى و هدایتى خیلى تاثیرگذارند.


• مدیرى کارگردان و مدیرى بازیگر را چطورى تفکیک مى کنید؟

نمى شود تفکیک کرد، چون با آن ریتمى که مى گیرد کار را هدایت مى کند، یعنى در حین اینکه بازى مى کند دوربین را هدایت مى کند. خیلى کارش سخت است.


• کار براى «برره» در روز براى شما از کجا شروع مى شود؟

از 7 صبح الى 9-8 شب.


• منظورم کارى نیست؟ از لحاظ ذهنى؟

از لحاظ ذهنى من همیشه درگیرم همه فکرم مشغول است. من صبح که مى رم برره یک جور دیگه ام وقتى کت و شلوار مى پوشم و گریم مى شوم ناخودآگاه یکى دیگر مى شوم. الان چند روزى هم هست این عادت ها روى من تاثیر گذاشته مثلا دست را داخل جیبم مى گذارم یا نگاه کردن ساعت جیبى.


• نقش هاى شما خیلى تاثیرگذار است بر مردم مثلا سپهر قبلى را از ذهن مردم خارج کردن و کیانوش را در ذهن سپردن خیلى کار سختى است؟

شما 140-130 شب خودتان را در معرض دید همه مردم قرار مى دهید و انتظار دارید که همه شما را ببینند. پس فقط کارگردان تنها نمى تواند یک کار خوب تحویل دهد. همه چیز باید دست در دست هم دهند. متن باید خوب باشد، بازیگران باید همراهى کنند. دکورش باید خوب باشد. این چیزهایى که مى گویم براى یک سریال 13 قسمتى است نه یک کار 130 قسمت یا 90 قسمت. هر دفعه که ما این کار را انجام مى دهیم ریسک بزرگترى مى کنیم. یعنى در پنج قسمت اول شب هاى برره ترس در چهره من مشهود است نه من در چهره بقیه هم مشهود است. نه ترس از چیزى، ترس از هیجان و اضطراب که چه خواهد شد. ما دو تا فاکتور اصلى برره نداشتیم یعنى همه منتظر آنها بودند، حداقل یکى از آنها. در واقع فرهاد برره و داونه و شادنه برره اى بودند و مردم اینها را مى شناختند. به عنوان برره اى ها، اصلا در «پاورچین» شادنه (سحر ولدبیگى) در دو الى سه قسمت تاریخچه برره را تعریف کرد و اولین کلمات برره اى را به کار برد و هر اطلاعاتى در مورد برره بود اینها به مردم مى دادند. حالا شما فکر کنید که دو نفر از سه نفر برره اى را حذف کردیم هر چند که زده ایم به خود منبع (برره) و قهوه خانه درست کردیم و پاچه خوار اعظم خان بالا و خان پایین و... طراحى خیلى عالى بود. هماهنگى بین نویسنده و کارگردان و بچه ها خیلى عالى بود.


•قبل از شروع مصاحبه گفتید که به نظرتان این کار نسبت به کارهاى قبلى که با مدیرى انجام دادید یک انقلابى است. یک حرکت رو به جلو است. شما فکر مى کنید چرا برره این همه طرفدار پیدا کرد؟

دو سه تا فاکتور دارد. یکى اینکه شناسنامه پاورچین را داشت یعنى اینکه تو مى خواستى بیایى یک سرى آدم ها را معرفى کنى که دقیقا بیننده پیش زمینه داشت نسبت به آنها تا اینکه تو بخواهى بیایى از اول شروع کنى به معرفى کردن آنها. مى شناختند مردم این آدم ها را.دوم اینکه فضاى سنتى است. (میدان برره، کاه گل و کلاه ها و...)


•یعنى فکر مى کنید مردم از سریال هاى آپارتمانى خسته شده اند و این تنوع است.

بله. من خودم به عنوان یک بازیگر خسته شده ام.باقى ماجراها هم در فرم اجرایى کار نهفته است. دکور، گریم و لباس ها همه اینها جذابیت به وجود مى آورد. رنگ هم خیلى موثر است و در این کار رنگ خیلى داریم و لوکیشن ها هم خیلى متفاوت و زیاد است. ما در کارهاى قبلى مان کى این کارها را داشتیم.


•از اولش قرار بود سریال انتقادى باشد و این همه نقدهاى گزنده داشته باشد.

خیلى هم نقدها به نظر من گزنده نبود.


•نسبت به سریال هاى طنز تلویزیونى دیگر چرا هست.

اگر نقدى درست باشد باید ادامه دار باشد و روى نقدش پافشارى کند.


•برره در موقعیتى به وجود آمد که سازمان علنا انتقاد مى کرد و این موقعیت به شما هم کمک کرد؟

بله، اینها همه هست به هر حال برنامه مال سازمان است چون یکسرى از این انتقادها خیلى مبناى درستى ندارد به نظر من براى همین در واقع دفاع کردند از برنامه.مثلا یکى نوشته بود جلوى حمله برره اى ها را بگیرید ما خودمان ترسیدیم فکر کردیم سوار بر اسبیم و با نیزه ها حمله مى کنیم.


•چرا همه ترسیدند و گفتند این برنامه بدآموزى دارد؟ تا حالا در مورد هیچ برنامه اى این همه انتقاد نداشتند؟ فکر مى کنم جوسازى کردند؟

شاید بعد از مدیرى من درگیرترین عضو این سریال بودم یعنى در تمام سکانس ها بودم طى یک مدتى. منتها فضاى ما این نبود که کارمان را رها کنیم و شروع به نقد خواندن و جواب دادن کنیم.


•اصلا براى شما این انتقادات مهم است؟

به هر حال افکار عمومى است. بستگى دارد این انتقاد از کجا آمده باشد.


•انتقادهایى که شد شما را تعدیل کرد. منظورم این است این انتقادات در فرآیند رشد شخصیت شما چه تاثیرى داشت؟

شخصیت که خلق شده بود. در کامل شدن آن چرا تاثیر گذاشت. البته انتقادها بیشتر روى آداب و رسوم برره بود مثل دعواهاى برره اى، غذا خوردن آنها، من که کارى نمى کردم هنوز هم کارى نمى کنم.


•بازتاب برره اى را در پاورچین نیز دیده بودیم ولى زیاد به چشم نمى خورد.

چون اینجا زده بودیم به معدنش، خالص همه چیز انجام مى شد.


•در واقع من مى خواهم بدانم بعد از این همه انتقاد آیا تغییرى در شخصیت کیانوش به وجود آمد یا نه؟

ببینید ما اصلا سیاه و سفید نداریم همه خاکسترى اند هم وجدان و هم وسوسه وجود دارد.

مثلا شخصیت کیوان بد نیست ولى وسوسه مى شود. عاشق هم مى شود ولى بلد نیست ابراز عشق کند.


•در مصاحبه قبلى که داشتید گفته بودید که جدى بازى کردن جلوى دوربین زیاد سخت نیست، حالا در برره با شخصیت جدى وارد مى شوى در صورتى که همه بازیگر طنز هستند؟ خودتان قبول دارید از جنس بازى قبلى مقدارى خارج شدید؟

بله، یک جورهایى فرق مى کند. از وقتى که مى نشینم گریم مى کنم تا وقتى که سبیل و عینک را برمى دارم و بعد برنامه را تماشا مى کنم خیلى تفاوت احساس مى کنم. یک سرى عوامل خیلى به من کمک کرده، گریم هم خیلى در بازى ام اثر گذاشته است و این باعث کمکم در بازى شده است. لباس هم همین طور. وقتى شما با این گریم و لباس در این موقعیت قرار بگیرید خودبه خود جور دیگرى بازى مى کنید نمى توانید سپهر و یا کوروش باشید. ناچارید یکسرى اکت هایى اضافه کنید. زیور آلاتى را یک جورى اضافه کنید، که به جزئیات بازى بخورد. در واقع کاراکترى که به کمک گریم، لباس، عینک، سبیل و... ساخته شد. کاملا راه مى داد. واقعا تضاد بین استقرارزاده و برره خیلى به من کمک کرد. مثل تمام برنامه هاى نودشبى در ادامه کار یک چیز هایى اضافه شد مثل بداهه گفتن در کار.


•شما به عنوان بازیگر چقدر در متنى که نوشته مى شود اثر مى گذارى؟

هیچى.


•چقدر دیالوگى که آنها مى نویسند کاملا اجرا مى کنید؟

صددرصد.


•اصلا بداهه ندارى؟

یک درک متقابلى بین ما و نویسنده ها به وجود آمد. ما بعد از سه الى چهار سال با هم دوست هستیم ولى در کار یکدیگر دخالت نمى کنیم. پیشنهادهاى همدیگر را کاملا مى پذیریم و قبول مى کنیم. ما اصلا نمى توانیم روى متنى یا دیالوگى که بچه ها مى نویسند تاثیر بگذاریم.


•شده شما دیالوگى را به کار ببرید که در بازى هاى متقابل تاثیر بگذارد؟ مثل پشه ها در...

آره در این کار زیاد نه ولى جمله من اینجا چه کار مى کنم از خودم هست. در واقع کارهاى روتین جملات خودبه خود در بازى به وجود مى آید مثل این نوفهمه یا تو چه وخاى از ما که مثل بختک افتادى رو زندگى ما. یا اینکه گفتى یعنى چه؟