یکی از کارهایی که طراحان خیلی با آن سر و کار دارند استفاده از رنگها است و برای استفاده از این رنگها در هر زبانی هر رنگی با یک کد معرفی میشود برای مثال در زبان html رنگها به این صورت معرفی میشود xxxxxx# که به جای x حروف آن رنگ نوشته میشود. اما یادگیری و به خاطر سپردن این رنگها و کدهای آنها کاری بس دشوار و غیر ممکن هست اما در بعضی مواقع یک رنگ رو در یک تصویر یا یک سایت میبینیم که میخواهیم از اون استفاده کنیم ولی از چه طریقی کد اون رنگ رو خیلی آسان و بی درد سر پیدا کنیم؟
با استفاده از برنامهی Eyedropper به آسانی کد رنگها را به هر زبانی که میخواهید به دست آورید. روش استفاده از این برنامه به این صورت است که پس از اجرای آیکون برنامه در systray ویندوز ظاهر میشود و برای مشاهده کد رنگ مربوطه روی آیکون مذکور کلیک میکنید و موس را روی رنگ مورد نظر میکشید تا کد آن برای شما نمایش داده شود و پس از آن که موس را رها کنید کد مربوطه در clipboard قرار میگیرد و تنها کافیست تا آن را past کنید.
در تنظیمات این برنامه هم میتوانید مشخص کنید که کد رنگ به کدام زبان نمایش داده شود که به صورت پیش فرض کد را به صورت html (مثالی که در بالا ذکر شد) نمایش میدهد. اطلاعات بیشتر راجع به این برنامه کوچک ٬ سبک و رایگان را در سایت آن مطالعه نمایید.
منبع: p30design.net
مجله اینترنتی " Computer World" در اقدامی جالب به جمع آوری و رده بندی اخبار دروغین و فریب هایی پرداخته است که در اینترنت منتشر شده اند.
به گزارش خبرگزاری مهر، هر روزنامه نگاری به خوبی می داند که انتشار یک خبر جعلی و دروغین می تواند تا چه حد آینده حرفه ای وی را به مخاطره بیندازد.
این درحالی است که به نظر می رسد نبض تندی در شبکه اینترنت برای انتشار اخبار جعلی در خصوص پدیده هایی که به خودی خود می توانند بسیار شگفت انگیز باشند و تعجب جهانیان را برانگیزند، تپیدن گرفته است.
اگرچه بسیاری از اخبار دروغین با اهداف سیاسی و تخریب اذهان عمومی شکل می گیرند با وجود این باید پذیرفت که برخی از این فریبها بسیار زیبا و هوشمندانه هستند و به نظر می رسند کاملا واقعی باشند.
به همین منظور مجله اینترنتی Computer World (دنیای رایانه) در اقدامی جالب به جمع آوری و رده بندی این فریبهای شیرین اینترنتی پرداخته است که در ادامه می خوانید:
در اینترنت فیلمی منتشر شد که نشان می داد بشقاب پرنده ها (UFO) به هائیتی رسیده اند! به نظر می رسید این فیلم کاملا واقعی باشد، هرچند هنوز تردیدهایی در مورد وجود موجودات فرا زمینی وجود دارد. با وجود این فیلم توانست تا حد زیادی باور بسیاری از بینندگان را به وجود بشقاب پرنده ها برانگیزد اما این فیلم به هرحال یک فریب خبری بود که از ذهن ایده پرداز باهوش آن تراوش کرده بود. این فیلم در حقیقت با استفاده از نرم افزاری که برای ایجاد محیطهای سه بعدی مورد استفاده قرار می گیرد ساخته شده بود.
شیوع بیماری "متالوزیس"
از دیگر فریبهای خبری که نخستین بار در اینترنت گسترده شد، شیوع بیماری خیالی "متالوزیس" (Metalosis) بود. در این بیماری، دستگاه های پزشکی که در بدن انسان نصب می شوند، شورش می کنند، متحرک می شوند، جایگزین گوشت بدن می شوند و ریسمان های فلزی را در بدن هویدا می کنند! در ادامه انتشار این خبر، یک فیلم کوتاه در یک شبکه گسترده پخش شد که جزئیات این بیماری خطرناک و اسرار آمیز را تشریح می کرد.
این بیماری کاملا خیالی اما شگفت انگیز به سرعت جای خود را در بین خوانندگان سایت های خبری اینترنتی باز کرد و حتی یک وب سایت باکتری را با عنوان streptococcus metalomaligna معرفی کرد که به افرادی که از پروتزهای فلزی استفاده می کنند، حمله می کند و موجب بروز این بیماری می شود.
مارک اریسکون از موسسه Infinite Solutions از طریق سایت "یو تیوب" با اعلام یک خبر جعلی مبنی بر ورود گوگل به بازار تلویزیون، فیلمی را منتشر کرد که تلویزیون محصول "گوگل" را نشان می داد.
در این فیلم حرف "ام" واژه "جی میل" ناگهان تبدیل به تلویزیون کوچکی می شد و کاربران از طریق آن به سرویس جدید " Google TV" دسترسی پیدا می کردند.
در این فیلم جزئیات کامل این تلویزیون به گونه ای تشریح شده بود که هر کسی با دیدن آن به راحتی محصول جدید گوگل را می پذیرفت. هر چند که این فیلم نیز تنها یک فریب خبری بود.
ما جوانها چه الگویی را برای خودمان در نظر بگیریم و خودمان را با آن مقایسه کنیم؟
من نمیتوانم کسی یا اشخاص معینی را اسم بیاورم که حتما آنها الگوی شما باشند، بالاخره هر کسی ذوقی و سلیقهای دارد؛ منتها میشود این طور فرض کرد که الگویی را که انسان انتخاب میکند، باید الگویی باشد که شخصیت و منش او کاملا با آرمانهای انسان، همخوان و هماهنگ باشد. فرض بفرمایید بعضیها یک هنرپیشهی خارجی را الگوی خودشان قرار بدهند؛ خب، این خیلی منطقی نیست. محیط او محیط دیگر و زندگی او زندگی دیگری است. یک انسان مسلمان، یک نوجوان مسلمان و ایرانی که برایش عزت ایران، سربلندی و آیندهی ایران، آیندهی کشور و آیندهی نسل خودش آن هم در چارچوب معارف و احکام اسلامی مطرح است، نمیتواند خارج از این چارچوبها الگو انتخاب بکند. بنابراین الگو را بایستی در بزرگانی که از لحاظ دید و جهتگیری و هدفها به هدفهای ما میخورند، انتخاب کرد؛ در بین مسلمانهای صدر اسلام، اشخاص بسیار برجسته و خوبی هستند، در بین شخصیتهای برجستهی امروز و دورههای گذشته هم همین طور، واقعا شخصیتهای برجستهای هستند.
به زندگی ائمه که نگاه کنید، زندگی امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)، جوانیهای ائمه، بسیار چیزهای با ارزشی در زندگی آنهاست که هر جوان و نوجوانی را جذب میکند؛ هم نوع دخترانهاش هست، هم نوع پسرانهاش هست. همهی آنها شخصیتهایی بودند که میتوانند واقعا برای انسان جاذبه داشته و برای جوانها و نوجوانهای ما الگو باشند.
علت این که جاذبهی الگوهای نامناسب بیشتر است، چیست و چه کنیم که جوانهای ما به سمت این الگوها که شما فرمودید، حرکت کنند؟
هر کسی که درست معرفی بشود، اگر واقعا برجسته باشد، جاذبه پیدا میکند. اگر شما میبینید که ممکن است بعضی از چهرههای درخشان صدر اسلام برای بخشی از جوانهای ما جاذبه نداشته باشند- برای همه که نمیشود گفت جاذبه ندارند، ممکن است بگوییم برای بخشی جاذبه دارند و برای بخشی جاذبه ندارند- به خاطر این است که آنها از آن شخصیتها شناخت درستی ندارند، نسبت به آنها آشنایی ندارند، حالا ممکن است کسی بگوید چه طور ما نمیشناسیم، اما فلان خارجی میشناسد؟ بله، اتفاقا همینطور است، چون زندگی ائمه، زندگی امام حسن و امام حسین، برای ما زیاد سطحی تکرار شده است- بدون این که عمقی داشته باشد- لذا خیلی چیزهای ریز در آنها هست که راحت از زیر نگاه ما رد میشود و ما به آن دقت نمیکنیم؛ اما همین یک نمونه، وقتی برای آدمی که با این نامها آشنایی نداشته، مطرح میشود، خیلی جلوه و اهمیت دارد. برادرمان اشاره کردند که ما میخواهیم دریا را با پیمانهی کوچک پیمانه کنیم. من میخواهم بگویم که این معرفیها هم کار همین آقایان و همین برنامههاست؛ و اصلا پیمانه کردن دریا با پیمانهی کوچک نیست، بلکه راه درست همین است. گسترش وسعهی کار رادیو و تلویزیون، خیلی زیاد است؛ اگر حقیقتا برنامهی خوبی در صدا و سیما ترتیب داده بشود، این برنامهها میتوانند جاذبه داشته باشند. زندگی ائمه را با زبان نو معرفی کنید. فقط هم نمیخواهم ائمه را بگویم؛ البته ائمه، واقعا برترین و زیباترین هستند. بهترین شیوهها، زیباترین چهرهها و زیباترین روحها در آنهاست؛ اما غیرائمه هم از صدر اسلام، کسان زیادی هستند. مخصوص صدر اسلام نیست؛ از گذشته و در تاریخ خودمان، چهرههای خیلی زیادی داریم که همه میتواند برای جوانهای ما الگو باشد. اگر اینها با زبان خوب و با استفاده از ابتکار معرفی بشوند، برای جوانهای ما جا میافتند. خب، وقتی انسان اینها را ابتدا به جوان عرضه نکند، اگر جوان هم بخواهد مقداری سطحی نگری کند، چشمش به عکسی، یا به پوستری میافتد و در یک مجله، خبری را میخواند، و فرض بفرمایید آدمی را که از جهتی یک جنبهی همه جانبهای هم در زندگی او هست- از جهت ورزش، یا از جهت کار هنرپیشگی و غیره- الگوی خودش قرار میدهد؛ اما وقتی که آن چهرهها و زیباییهای حقیقی نشان داده بشوند، جوانهای ما به آنها رو میکنند و از آنها استقبال میکنند.
وقتی در تیتراژ ابتدایی رضا عطاران شعرهایی را از یاکوس کامپانلس از مجموعه اشعار «ماوت هاوزن» دکلمه کرد، خیلی ها امیدوار شدند که متهم گریخت کار موفقی از آب در بیاید و شد.
سیروس گرجستانی هاشم آقای بخت برگشته ای شد که قرار است هر شب به خانه ها بیاید و کمی از شیرینی دردش را با دیگران تقسیم کند. مهران مهام و ایرج محمدی تهیه کنندگانی هستند که معمولا با هم کار می کنند.
طلسم شدگان ، خانه به دوش ، خانه پدری و من یک مستاجرم آثاری هستند که ما از این دو دیده ایم.
محمدی موفقیت این اثر را حاصل تلاش گروه و نیز همراهی مدیرگروه فیلم و سریال شبکه 3سیما و ناظر کیفی اثر می داند. قرار گفتگو در یک روز پاییزی و هنگامی بود که التهاب رسیدن برنامه به پخش وجود داشت.
رضا عطاران ، مهران مهام و ایرج محمدی هر یک درباره ویژگی های کار گفتند و شنیدیم.
از کجا شروع کنیم ، آقای عطاران؟
عطاران: از هر کجا شما بگویید.
بیا از یک سوال کلیشه ای شروع کنیم. می گویند متهم گریخت شبیه خانه به دوش است.
عطاران : من اگر باز هم کاری بسازم ، همین سبک و سیاق را خواهد داشت. در همه کارهایم هم تقریبا شباهت هایی در فرم کار بوده که این شباهت ها را با همه جزییاتشان دوست دارم.
به نظرم این کلیشه نیست. نوع کاری است که دوست دارم و اگر بخواهیم بگوییم در قصه شباهتی بوده. خب البته این طور نبوده.
این دو سریال هیچ شباهتی به هم ندارند در واقع دو موضوع اجتماعی کاملا متفاوت است که به صورت کاملا متفاوت به آن پرداخته شده. شاید هم یکی از دلایل این شباهتی که شما می گویید، حضور بعضی بازیگران در خانه به دوش در متهم گریخت است و البته بعضی جزییات دیگر ولی خودم خیلی موافق نیستم که شبیه کار پارسال است.
احتمالا به خاطر آن آدمها، فضا و...
عطاران : همان طور که گفتم ، این فضاها را دوست دارم. یعنی شاید از این به بعد هم هر چقدر کار کنم باز هم در همین فضا و حال و هوا باشد.
یک موضوع اجتماعی ، که با حضور شخصیت هایی مثل هاشم آقا یا آقا ماشاالله رنگ می گیرد.
محمدی : این نکته به نظر من ضروری است که گفته شود در طنز ما ابزاری داریم به نام طنز کلام و طنز موقعیت.
من فکر می کنم از این دو تا ابزار در سریال متهم گریخت بخوبی استفاده شده است. هم به قاعده و هم به اندازه. اما بحث مشابهت این دو کار با همدیگر از چه منظری دیده می شود؟آیا از این منظر که دو تا هنرپیشه مشترک در هر دو اثر بوده؟
به نظر من این حرف ، حرف کارشناسانه ای نیست ؛ چون خیلی از کارگردانان سطح بالای کشورمان بازیگرهایی دارند که در چندین کار از آنها استفاده کرده اند. این دلیلی برای مشابهت این آثار نیست.
اگر بگوییم این مشابهت در ذات قصه است ، بله. این دو قصه ، قصه مهاجرت است. یکی مهاجرتی از کشور به خارج و در متهم گریخت مهاجرت از شهرستان به تهران.
درست است که باز مساله مهاجرت است ؛ اما دو پدیده مختلف طرح می شود، هر دو عوارض مختلفی را در بر می گیرد. ما دوست داریم آقای عطاران به مسائل اجتماعی بپردازد.
مسائلی اجتماعی که دغدغه خاطر ما، دغدغه مسوولان و از همه مهمتر دغدغه مردم است. به همین علت وقتی طنز کلام و طنز موقعیت می آید و بستر آن نیز رئال انتخاب می شود، طبیعی است کارها به نوعی در اجرا به هم شبیه باشد.
ای کاش ما بتوانیم در خدمت آقای عطاران باشیم و دهها کار شبیه این بسازیم. چون مورد استقبال قرار گرفته و به اندازه خودش جا باز کرده است ؛ اما چیزی که باید مواظبش باشیم ، این است که قصه ها شبیه هم نباشد.
احتمالا چیزی که باعث این موضوع شده مخرج مشترک آنهاست یعنی نوع طنز، تهیه کننده ها و بازیگران و خود آقای عطاران.
مهام : تعجب می کنم چرا کسی به این اشاره نمی کند که در هر دو کار به مشکل بیکاری و اشتغال پرداخته ایم.
در خانه به دوش آقا ماشائالله به دنبال زندگی بهتر می رود و در سریال متهم گریخت مشکل بیماری ای است که هاشم آقا با آن دست به گریبان است و باعث می شود به دنبال شغل مناسب تری بگردد.
کسی که بیست و چند سال دارد اگزوز سازی می کند، هنوز بیمه تامین اجتماعی ندارد و آینده اش معلوم نیست.
کار با وجود آن که رئال است ، شبیه طنزهای ایتالیایی شده و مشخصا شبیه آثار کمدینی مثل «توتو». آیا وقتی این کار را می ساختید، نمونه خاصی مدنظر داشتید؟
عطاران: من اصلا با سبک و این طور چیزها موافق نیستم.
شاید سبک اسم درستش نباشد. منظورم بیشتر شخصیت است.
عطاران: «توتو» بیشتر کمدینی حراف است ؛ اما در اینجا خیلی آدم حراف نداریم. یا لااقل همه آدمها حراف نیستند. من تلفیق دیالوگ و تصویر را خیلی بیشتر دوست دارم و همیشه سعی کرده ام این نکته را رعایت کنم که همه اش دیالوگ نباشد و چیزهای دیگر مثل تصویر، فرم ، میزانسن و حرکت هم داشته باشیم.
حالا اگر کار ما شبیه «توتو» شده ، تقصیر توتو است یا تقصیر خود شما!
شخصیت هایی مثل مش قربان که اتفاقا قائم به ذات است ، خیلی خوب پرداخت شده اند. تا یک جاهایی حضور دارند و از جاهایی حضورشان کمرنگ می شود، در حالی که مخاطب متوقع است که آنها را بیشتر ببیند.
عطاران : خب اگر این طور باشد، خیلی خوب است. ما مثل کارهای روتین هر شبی عمل نکردیم که شخصیتی که مخاطب از او خوشش می آید روی آن تمرکز کنیم.
ما سعی کردیم قصه را پیش ببریم. اصلا به چیزهای دیگر کار نداشتیم. برای ما قصه مهم بود.
مهام : توضیحش این است که قصه ای که برای مش قربان نوشته شده ، همین بوده. شخصی به نام مش قربان در شهرستان است که به بی بی علاقه مند است ؛ اما بی بی به تهران می آید.
هنگام پخش ، مردم به بازیگر این نقش علاقه مند می شوند و می پرسند چرا این بازیگر در ادامه ماجراها نیست یا کمرنگ است ؟
اصلا بازیگر این نقش چه طوری انتخاب شد؟
عطاران : ما داشتیم قسمت هایی را می گرفتیم برای بعضی از نقشهایمان. ایشان با پسرش آمده بود تست بدهند.
من با پسر ایشان صحبت می کردم که مثلا قبلا چه کار کرده و از این حرفها و یک نگاهی هم به آقای پورمخبر می انداختم.
قیافه اش آدم را جذب می کرد و اصطلاحا «آن» را داشت. وقتی که حرف زد، در صدایش نوعی زنگ بود، دیدم دو تا «آن» شد! که در نهایت برای نقش مش قربان انتخاب شد و خیلی هم جواب داد.
بعضی از پلشتی های شهر کمی غلوآمیز تصویر شده مثل آن شرکتی که همه چیزش در حال ریزش است یا نوع گفتمانی که بین آدمهای دور و بر در جریان است.
عطاران : این شرکتها خیلی زیاد است و اصلا هم غلوآمیز نیست چون من خودم اصلا غلو را دوست ندارم. در همین کار هم سعی کرده ایم خیلی غلو نشود یعنی هر چه بوده ، مشابه و بدتر از آن را دیده ام اما نخواستم از این بیشتر «چرکش » کنم.
حتی با آن پولی که اینها داشتند واقعا خانه ای بدتر از آن باید نصیبشان می شد. لابد قیمتها را می دانید چه خبر است ؟ ولی اگر از این چرک تر می شد می گفتند: «بابا! کارتون ساخته اند!» ولی واقعا از این شرکت چند برابر بدتر هم وجود دارد که حتی آن حک آج لاستیک را خودم دیده ام.
معمولا برای انتخاب بازیگران به چه فاکتورهایی فکر می کنید؟
عطاران : یکی از بخش های خیلی مهم در کارگردانی همین موضوع انتخاب بازیگر است. یعنی وقتی انتخاب بازیگر درست باشد بخش بزرگی از دردسرها و مشکلات حل می شود، وقتی آن شخص که انتخاب شده با آن شخصیتی که توی کار وجود دارد به لحاظ روحی و جسمی نزدیک باشد درواقع خیلی زیاد به آن آدمی که می خواهیم نزدیک شده ایم.
من سعی می کنم در برخورد اولی که با دوستان انجام می دهم بفهمم که آن بازیگر چه ویژگی هایی دارد و چگونه می خندد، چه جوری ناراحت می شود، چه جوری اعصابش خرد می شود؛ درواقع از همان خصوصیات خودش در کار استفاده می کنم ، در همان برخورد اولیه سعی می کنم بفهمم که این بازیگر برای این نقش مناسب هست یا نه.
نگاه اول خیلی مهم است. بعد می نشینم بادوستان صحبت می کنم و با هماهنگی دوستان انتخاب می کنم. چون بخش زیادی از این موضوع به سلیقه ربط دارد و سلیقه من یک چیز است ، سلیقه آقای مهام یک چیز و سلیقه آقای محمدی یک چیز دیگر. با همدیگر هماهنگ می شویم.
خیلی جاها هم دیدم که من اشتباه کرده ام و حق با دیگران بوده است.
نحوه بازی گیری شما از بازیگران به چه صورت است.
عطاران: من اصولا زندگی را دوست دارم وقتی حس کنی که این روال زندگی یک آدمی به نام هاشم است مشکل حل شده است.
این روال را که در بعضی از سریالها هست دوست ندارم که بازیگران روبروی هم می ایستند دیالوگ می گویند شاید در آن موقع که دارند دیالوگ می گویند آن شخصیت دارد سوراخ چاه دستشویی را باز می کند وقتی این کارش را انجام دهد و دیالوگش را بگوید به زندگی نزدیک تر است وقتی آن کاری که انجام می دهد به حس صحنه کمک کند خیلی بهتر است به همین خاطر می نشینم فکر می کنم می بینم این آقا الان می خواهد مثلا برود سفر.
وقتی راجع به سفر صحبت می کند و می خواهد بگوید «نمی روم » اگر آن کمردردش هم به این حس کمک می کند، از آن استفاده می کنم. روال طبیعی زندگی را خیلی دوست دارم که در کار دیده شود.
در مرحله انتخاب بازیگر موردی بوده که بازیگر آنقدر قوی و پرقدرت باشد که برای آن نقش بتراشید و آن را به فیلمنامه تحمیل کنید؟
عطاران : بله بوده. ما هرچه که به نفع کار باشد انجام می دهیم. نقش همین مش قربانی که شما می گویید خیلی کمتر از این بود اما دیدیم اگر نقشش را پررنگ کنیم ، جواب خواهد داد تا جایی که منطقی بود از بازی او استفاده کردیم.
مثلا شخصیت مش قربان اصلا شعرخوانی ندارد شما اگر متن فیلمنامه را ببینید یک خط شعر هم نمی خواند اما ما چهار پنج جا می بینیم که او شعر می خواند.
خانم امیرجلالی خیلی بازی پرقدرت و چشمگیری ارائه کرد. درباره نوع بازی ایشان و البته کارگردانی خودتان توضیح دهید.
عطاران : سعی کردم از خصوصیت هر بازیگری برای ارائه یک بازی خوب استفاده کنم. خانم امیرجلالی هم همین گونه بود. نوع بازیگیری من درباره همه یکسان است.
سعی می کنم آنها را به خودشان نزدیک کنم که خب بعضی ها خیلی خوب می توانند این را «بروز» دهند و خودشان را خوب بازی کنند و خیلی ها هم هستند که نمی توانند خیلی خوب خودشان را بازی کنند.
آنهایی که ضعیف تر درآمده دلیلش این بوده که «بروز» خوبی نداشته اند و آنها که بازیشان قویتر جلوه کرده به خاطر این بوده که راحت تر توانسته اند خودشان را بازی کنند.
هر کسی که بتواند خودش را خیلی خوب بازی کند، همان ، بهترین بازیش می شود و خانم امیرجلالی هم خیلی تلاش نکردم متفاوت تر از آن چیزی که پارسال بازی کردند، باشد وگرنه حتما جواب نمی داد.
چقدر به بازیگران اجازه می دهید از بداهه استفاده کنند؟
عطاران : بستگی به سکانس دارد. بداهه گویی هرجا که کمک کند استفاده می کنم. ما یک بار تمرین می کنیم.
محمدی: یک بار تمرین می کنی انصافا؟!
عطاران: خب ، نه! چند بار تمرین می کنیم تا آن سکانس کاملا پخته شود بعد اصلا به متن کار نداریم. آن را اجرا می کنیم.
هر وقت از نظر من درست شد آن را تصویربرداری می کنیم حالا ممکن است همان سکانسی که در متن است نصف شود یا دوبرابر شود یا اصلا به این نتیجه برسیم که کل سکانس را برداریم و همه اینها بستگی به این دارد که سکانس چه چیزی را طلب می کند.
حمیده خیرآبادی را بدون شک میشناسید.وقتی نامش میآید، کلی فیلم و سریال از جلوی چشمت عبور میکند و ایفای نقش او را در آنها بهیاد میآوری؛ «امیرارسلان نامدار»، «رضا موتوری»، «روز واقعه»، «جیببرها به بهشت نمیروند»، «شب آفتابی»، «پدرسالار» و کلی فیلم و سریال دیگر.
او متولد 1303 است و از سال 1326 با تئاتر فرهنگ شروع کرده است. وقتی با او صحبت میکنی پر از شکوه و گلایه است. برای همین 6 سالی هست که با هیچ روزنامهای مصاحبه نکرده. او به تهران امروز میگوید: «بازیگرها وقتی پیر میشوند، دیگر کسی سراغشان را نمیگیرد و این خیلی بد است. من الان مدتهاست که انگار فراموش شدهام.»
او ادامه میدهد: «ما زمانی که سرمان خیلی شلوغ بود و دائم درگیر فیلمنامهخواندن و بازیکردن بودیم، فرصت نمیکردیم فیلمهای خودمان را تماشا کنیم. الان چند وقت است شنیدهام شبکه 2 سریال پدرسالار را پخش میکند و برای همین صبحها مینشینم و تماشا میکنم.» حمیده خیرآبادی در مورد آثاری که میخواند هم میگوید: «الان مدتهاست که چشمم بیمار است و نمیتوانم زیاد بخوانم اما یک زمانی عاشق شعرهای فروغ فرخزاد بودم و بیشتر آثارش را از بر بودم. زمان جوانی و نوجوانیام هم کتابهای گلستان سعدی و شعرهای شهریار را میخواندم.»