••• کتول میدرخشد •••

از شما دوست عزیز میخوام که در صورت استفاده از مطالب وبلاگ حتما نام وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایید.ممنونم.

••• کتول میدرخشد •••

از شما دوست عزیز میخوام که در صورت استفاده از مطالب وبلاگ حتما نام وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایید.ممنونم.

گفت وگو با سیامک انصارى

بعضى ها ضد ریتم اند



خلاصه گفت وگو

1- این که هر شب به مدت 40 دقیقه افراد خانواده را کنار هم جمع کنیم و بخندانیم خیلى کار خوبى کرده ایم.

2- اصلا سیاه و سفید نداریم همه خاکسترى اند هم وجدان و هم وسوسه

وجود دارد.

«زمانى فکر مى کردم که بازیگرى بیشتر از اینکه شغلم باشد تفریحم بود... خاصیت گذشت زمان این بود که بازیگرى را تبدیل به حرفه من کرد. گذشت زمان و نگاه جدى اطرافیانم نتوانست لحظات شاد و مفرح دوران بازیگرى ام را به یک حرفه سست و بى روح تبدیل کند ولى اگر عشق به بازى موجودیت پیدا مى کند فقط به خاطر وجود همان لحظات است. یعنى درست همان لحظاتى که در آن احساس بى وزنى مى کنم. متولد 1347 هستم و محل تولدم تهران هست. رشته کارشناسى نمایش از دانشگاه آزاد اسلامى و...» سیامک انصارى بازیگر نقش شیرکیانوش یا کیانوش استقرارزاده در مجموعه تلویزیونى «شب هاى برره» سایتى شخصى دارد با آدرس HTTP://WWW.SIAMAKANSARI.COM که در بخش «درباره من» به همین یادداشت اکتفا کرده است. سیامک انصارى بازیگر سینما و تئاتر نیز هست. با این حال عمده شهرتش را مدیون بازى در مجموعه هاى تلویزیونى

«پاورچین» (در نقش سپهر)

«نقطه چین» (در نقش کوروش پیردوست)

«شب هاى برره» (در نقش شیرکیانوش) است.

البته در این میان بازى در مجموعه «اگه بابام زنده بود» را نیز باید اضافه کرد. اگر اشتباه نکنیم سیامک انصارى براى مخاطبان صفحه تلویزیون روزنامه شرق آن قدرها شناخته شده است که نیازى به اشاره نوشتن درباره او نباشد. با وى قبل از این نیز براى کارنامه بازیگرى اش، در روزنامه شرق گفت وگو کرده بودیم. محسن آزرم همکارمان گفت وگوى مفصلى کرده بود. در این مصاحبه نیز او حضور داشت و در روند شکل گیرى آن یاریمان داد. گفت وگوى ما را این بار با سیامک انصارى از منظرى دیگر و به مناسبت بازى در مجموعه «شب هاى برره» مى خوانید.

قرارمان این بود که این مصاحبه در ایام پخش مجددش چاپ شود که طبق اعلام خبر سراسرى شبکه سه این مجموعه به طور غیرمنتظره به اتمام رسید.


•با توجه به اینکه شما در رشته تئاتر تحصیل کردید چطور شد فعالیت خود را در عرصه تلویزیون آغاز کردید. آیا تئاتر هم کار کرده اید؟

مدت دو سال و نیم از تحصیلم در دانشگاه مى گذشت که به طور ناگهانى وارد عرصه تلویزیون شدم. در مدت دو سال و نیم تا آمدم وارد فضاى نمایش و تئاتر بشوم وارد تلویزیون شدم. خیلى فرصت نشد که کار هاى زیاد تئاترى انجام دهم. حدودا سه الى چهار تا کار انجام دادم.


•پشتوانه شما براى شروع کارتان چه بود؟

یکى از دوستانم به اسم بابک برزویه من را به رسول ملاقلى پور معرفى کردند بدون اینکه خودم اطلاعى داشته باشم. براى OPENING فیلم سفر به چزابه من را خواستند. من هم رفتم استودیوى پاپ آن سکانس را بازى کردم. ملاقلى پور هم به من گفت فردا بیایید دفترم. من یک سریال دارم مى سازم که در واقع سریال همین فیلم است. یک نقش منفى است. اگر خواستید کار کنید. من هم رفتم و کلید کار زده شد و فعالیتم ادامه پیدا کرد.


•بیشتر فعالیت شما روتین یا مناسبتى است مثل اگه بابام زنده بود و نقطه چین و پاورچین و برره و...

من به جز سریال هاى روتین در کارهاى برومند بازى کردم. در سریال هتل و سریال «مادام و شمسى» دو قسمت بازى کردم، «در این زمینى» دو قسمت بازى کردم، در «روزگار جوانى» نیز بازى داشتم. بله قبول دارم عمده فعالیتم کارهاى روتین بوده.


•بازى در سریال هاى هفتگى و روتین چه فرقى دارد؟

دوتا کار کاملا با فرم متفاوت است اصلا فرمول هاى خودشان را دارند. در کار روتین ما به روش هایى رسیده ایم که کار را ساده مى کنیم. در واقع چهار سال طول کشیده تا این گروه به روش آسان ترى رسیده است. منتها سریال سازى همیشه روش ها و فرمول هاى خودش را داشته. مثلا شما مى دانید یک سریال در قسمت هاى مختلف مثلا 13 یا 26 یا... نوشته شده بر این اساس برنامه ریزى مى کنید. شما مى دانید چه روزى کار دارید، چه روزى کار ندارید، نقش تان چقدر است و چند درصد در این کار حضور دارید. اگر نگوییم 100 درصد واقعا 70 - 60 درصد را مى توان برنامه ریزى و پیش بینى کرد. ولى در کار روتین هیچ چیز را نمى شود پیش بینى کرد، یعنى اینکه باید برنامه برسانى، یعنى به روز باشى. باید کاملا با پروژه روتین باشید؛ یعنى دقیقا باید چند ماه خودت و وقتت را در اختیار برنامه قرار دهى.


•پس براى یک بازیگر سریال هفتگى بهتر از کار روتین است.

بله. صددرصد. سریال هفتگى خیلى بهتر از کار روتین است، حداقل برنامه ریزى دارد. از طرفى بازى در کار سینمایى هم خیلى بهتر از بازى در سریال است.


•ولى از نظر محبوبیت بین مخاطبین کار روتین بیشتر جواب مى دهد.

من خودم به شخصه از یک جایى به بعد دنبال محبوبیت و شهرت نبوده ام. اینها هم در برنامه تا جایى جذاب است. مثل همه چیز مى ماند نمى شود که آدم همیشه دلش بخواهد محبوب و مشهور باشد. تا یک جایى جواب مى دهد. حالا اگر من این کار را انجام ندهم دیگر آدم قبلى نیستم، یعنى خیلى متمرکز مى شوید روى کارى که انجام مى دهید تا از آن جایگاهى که به دست آورده اید، پائین تر نیایید. احتیاجى ندارد بالاتر بروید. پائین تر نیایید.مهران مدیرى ازجمله کارگردان هایى است که با بچه ها به صورت گروهى کار مى کند.


•شما هم جزو کسانى هستید که در چند سال اخیر در سه کار پرمخاطب او بازى کردید این آشنایى و همکارى چطور صورت گرفت؟

براى عید ما همزمان با مهران غفوریان، جواد رضویان، ارژنگ امیرفضلى و داوود اسدى یک کارى را در لوکیشن جنگ 77 ضبط مى کردیم به نام گل هاى 77 که یکى دو بار با مدیرى ملاقات داشتیم. در آن زمان با جواد رضویان هم کار نکرده بود.بعد از آن مدیرى یک برنامه اى ساخت به نام «طنز 80» یا «نقد 80» که بازیگر هاى طنز را مى آورد و کارهاى آنها را پخش مى کرد. در واقع بررسى کارهاى طنز نود در یک دهه اخیر در تلویزیون از دید و منظر بازیگرها. در این برنامه فرصتى بود تا ما باز همدیگر را ببینیم. بعد از آن رسیدیم به پروژه پاورچین. در آن زمان من سر یک کار، به نام «زنگ آخر» بودم که نیما فلاح آن را کارگردانى مى کرد. جواد رضویان که دوست صمیمى من بود و هست به من گفت من با مهران مدیرى قرارداد بسته ام سر سریال «پاورچین» یک نقش دیگرى هم هست که دنبال بازیگر مى گردند. در واقع شروع کار ما برمى گردد به پاورچین بعد نقطه چین، جایزه بزرگ و شب هاى برره.


•کیانوش استقرار زاده در شب هاى برره بسیار پرانرژى است.

یک بخش از انرژى برمى گردد به خود شخصیت کیانوش بخش دیگرش برمى گردد به خودم.


•وقتى در سکانسى کیانوش را مى بینیم مخاطب بدون اینکه خودش هم متوجه شود شروع به خندیدن مى کند؟

خنده تماشاگر بیشتر به خاطر تضادى است که بین رفتار کیانوش استقرار زاده و مردم برره وجود دارد. این تضاد باعث مى شود که خنده به وجود بیاید، نه خود آدم ها. تعجب استقرار زاده از یک سرى کارهاى برره اى ها خنده مى آورد نه خود استقرار زاده. گریه کردن استقرار زاده از یک سرى بلاهایى که سرش مى آید خنده مى آورد باز نه خود استقرار زاده. مدلى که خودم در این کار بازى مى کنم، خیلى به فیزیکم برنمى گردد در واقع این تضاد موقعیت است که این فاصله را به وجود مى آورد.


•سیامک انصارى چقدر با رشته مطبوعات آشنا است؟

خودم به شخصه هیچ. من خودم هیچ اطلاعاتى از حرفه خبرنگارى ندارم اصطلاحات تخصصى را نویسنده ها مى نویسند و من فقط بیان مى کنم. البته یک رابطه اى بین خبرنگاران و بازیگران هست. بازیگران هم مى دانید در یادگرفتن خیلى حریص اند توجه مى کنند از صحبت هاى طرف مقابل چیزى را بردارند. خودبه خود که با بچه ها نشستیم براى مصاحبه از مدل حرف زدن و از اصطلاحاتى که به کار برده اند چیز هایى برداشت کرده ایم، احتمالا هم مقدارى از اطلاعات کیانوش برمى گردد به چیز هایى که دور و برم دیده ام.


•کیانوش نمونه بچه تهرانى است؟

بله.


•واقعا بچه هاى تهران این طورى اند؟ بچه مثبت و...

فکر نمى کنم بچه هاى تهران جور خاصى باشند. آنقدر هم مثبت نیست. احتمالا براى کیانوش چیز جذابى بوده که در برره مانده و خودش را تثبیت مى کند.


•چه چیز جذابى در برره وجود دارد که کیانوش را جذب کرده برادر خانمى مثل شیرفرهاد، خانمى مثل سحر ناز یا پدر خانمى مثل... و دکترى مثل... و... چه جذابیتى دارند؟

در 4 الى 5 قسمت آخر جذابیت ها مشخص مى شود. احتمالا نویسنده هایش یک طرحى دارند در بخش هاى آخر.


•بازیگر نقش مقابلتان چقدر در کار شما تاثیر دارد؟

خیلى. در سکانس هاى دو نفره یا سه نفره و... بازیگر ها کاملا درگیر ریتم همدیگر مى شوند، بعضى ها ضد ریتم اند، بعضى در واقع هماهنگى دارند.اینها همه تعیین کننده است شما نمى توانید به عنوان یک عنصر مجزا بگویید من کار خودم را انجام مى دهم چون این کار یک کار گروهى است مثل فوتبال. کاملا پاس کارى دارد و با توجه به اینکه ما فرصت کمى براى حفظ کردن این متن ها داریم همه چیز را سر جایش نمى توانیم بگوییم، بعضى مواقع بازیگر مقابل باید در دیالوگ ها بگوید که این دیالوگت یادت رفت یا بهتر اینکه یک جورى دیالوگ بگوید که من متوجه شوم که دیالوگم را جا انداخته ام.


• در رفتار و گفتار خود چقدر از بداهه استفاده مى کنید؟

در این کار یک الى دو درصد در گفتار، رفتار همه بداهه است. اما در خارج از کار کارگردان، کارگردان اصولا یک طراحى براى بازیگر مى کند. داخل کار هم یک چیزهایى اضافه مى شود. در شب هاى برره 90 یا 130 قسمت باید بازى کنید شما نمى توانید با چهار الى هفت تا اکتیو 130 قسمت کار کنید. باید یک سرى چیزها اضافه شود. در واقع باید فکر کنى هر لحظه که یک کار شیرین است انجام دهید. یعنى باید خیلى متنوع باشد. اصلا قابل پیش بینى نیست. ولى من واقعا این اصطلاحات تخصصى را نمى دانستم. اینها را بچه هاى نویسنده مى نویسند.


• خب نویسنده ها هم اغلب بچه هایى هستند که همیشه با نشریه ها در تماس بودند و روزنامه نگار.

البته فقط یکى شون.


• پیمان قاسم خانى از این فضا دور نبود.

همه نویسنده ها و بازیگرها یک رابطه کارى با خبرنگارى و مطبوعات داشتند و دارند.


• در ایده گرفتن چقدر به روز هستید. به طور کلى چقدر به مسائل روز مى پردازید.

فضا اجازه اینکه ما به مسائل روز بپردازیم را نمى دهد.


• در لایه هاى پنهان...

این جورى شاید بشود ولى خیلى امیدوار نیستم.


• بعضى ها معتقدند که به گروه شما (پاورچین، نقطه چین و برره) آزادى عمل بیشترى مى دهند. حالا اگر از شما بپرسند که چنین آزادى اى دارید شما نظرتان چیست؟

به نظرم نه.


• تلویزیون مستقیما انتقاد مى کند چه اتفاقى به وجود آمده؟

آزادى عمل به نوع کارى که من انجام مى دهم برنمى گردد مثلا اگر من کت و شلوار مى پوشم مطمئنا در برنامه هاى قبلى نیز به یکى اجازه داده شده که کت و شلوار بپوشد. این به آزادى عمل برنمى گردد. در واقع برمى گردد به بخش نویسندگى.


• مى شود گفت که این حساسیت ها و انتقادات بیشتر برمى گردد به پرمخاطب بودن برنامه شما. مثلا برنامه هایى هست که حساسیت هاى بیشترى دارد و اصلا به آنها پرداخته نمى شود.

صددرصد همه اینها تاثیر دارد. من خودم چون از سیاست چیزى نمى دانم هیچ تعبیرى هم از آن نمى کنم، ببینید ما داریم یک کار کمدى انجام مى دهیم. من فقط این را مى دانم که هر شب به مدت ?? دقیقه افراد خانواده را کنار هم جمع کنیم و بخندانیم خیلى کار خوبى کرده ایم.


• ساعت برنامه چرا تغییر کرده؟

به خاطر بچه ها، اغلب خانواده ها زنگ زدند و گفتند که بچه ها نمى خوابند. پاورچین هم همین طور پخش مى شد.


• در کل برنامه با کدام بازیگر در بده و بستان ها راحت ترید؟

با هر بازیگرى مدل بازى ها فرق مى کند. منتها ریتم بازى کردن با شیرى یا مدیرى با شفیعى جم با پیردوست با هدایتى فرق مى کند. من با همه راحتم خیلى مشکل خاصى ندارم. چون آدم باید خودش را تطبیق دهد. شاید هم یک جایى من ریتم بازى ام براى بازیگر مقابلم آزاردهنده باشد.


• تا حالا این اتفاق به وجود آمده که بازى بازیگر مقابل شما در کار شما تاثیر گذاشته باشد؟ بده و بستان ها با کدام بازیگر راحت تر است؟

بله صددرصد. مدیرى و هدایتى خیلى تاثیرگذارند.


• مدیرى کارگردان و مدیرى بازیگر را چطورى تفکیک مى کنید؟

نمى شود تفکیک کرد، چون با آن ریتمى که مى گیرد کار را هدایت مى کند، یعنى در حین اینکه بازى مى کند دوربین را هدایت مى کند. خیلى کارش سخت است.


• کار براى «برره» در روز براى شما از کجا شروع مى شود؟

از 7 صبح الى 9-8 شب.


• منظورم کارى نیست؟ از لحاظ ذهنى؟

از لحاظ ذهنى من همیشه درگیرم همه فکرم مشغول است. من صبح که مى رم برره یک جور دیگه ام وقتى کت و شلوار مى پوشم و گریم مى شوم ناخودآگاه یکى دیگر مى شوم. الان چند روزى هم هست این عادت ها روى من تاثیر گذاشته مثلا دست را داخل جیبم مى گذارم یا نگاه کردن ساعت جیبى.


• نقش هاى شما خیلى تاثیرگذار است بر مردم مثلا سپهر قبلى را از ذهن مردم خارج کردن و کیانوش را در ذهن سپردن خیلى کار سختى است؟

شما 140-130 شب خودتان را در معرض دید همه مردم قرار مى دهید و انتظار دارید که همه شما را ببینند. پس فقط کارگردان تنها نمى تواند یک کار خوب تحویل دهد. همه چیز باید دست در دست هم دهند. متن باید خوب باشد، بازیگران باید همراهى کنند. دکورش باید خوب باشد. این چیزهایى که مى گویم براى یک سریال 13 قسمتى است نه یک کار 130 قسمت یا 90 قسمت. هر دفعه که ما این کار را انجام مى دهیم ریسک بزرگترى مى کنیم. یعنى در پنج قسمت اول شب هاى برره ترس در چهره من مشهود است نه من در چهره بقیه هم مشهود است. نه ترس از چیزى، ترس از هیجان و اضطراب که چه خواهد شد. ما دو تا فاکتور اصلى برره نداشتیم یعنى همه منتظر آنها بودند، حداقل یکى از آنها. در واقع فرهاد برره و داونه و شادنه برره اى بودند و مردم اینها را مى شناختند. به عنوان برره اى ها، اصلا در «پاورچین» شادنه (سحر ولدبیگى) در دو الى سه قسمت تاریخچه برره را تعریف کرد و اولین کلمات برره اى را به کار برد و هر اطلاعاتى در مورد برره بود اینها به مردم مى دادند. حالا شما فکر کنید که دو نفر از سه نفر برره اى را حذف کردیم هر چند که زده ایم به خود منبع (برره) و قهوه خانه درست کردیم و پاچه خوار اعظم خان بالا و خان پایین و... طراحى خیلى عالى بود. هماهنگى بین نویسنده و کارگردان و بچه ها خیلى عالى بود.


•قبل از شروع مصاحبه گفتید که به نظرتان این کار نسبت به کارهاى قبلى که با مدیرى انجام دادید یک انقلابى است. یک حرکت رو به جلو است. شما فکر مى کنید چرا برره این همه طرفدار پیدا کرد؟

دو سه تا فاکتور دارد. یکى اینکه شناسنامه پاورچین را داشت یعنى اینکه تو مى خواستى بیایى یک سرى آدم ها را معرفى کنى که دقیقا بیننده پیش زمینه داشت نسبت به آنها تا اینکه تو بخواهى بیایى از اول شروع کنى به معرفى کردن آنها. مى شناختند مردم این آدم ها را.دوم اینکه فضاى سنتى است. (میدان برره، کاه گل و کلاه ها و...)


•یعنى فکر مى کنید مردم از سریال هاى آپارتمانى خسته شده اند و این تنوع است.

بله. من خودم به عنوان یک بازیگر خسته شده ام.باقى ماجراها هم در فرم اجرایى کار نهفته است. دکور، گریم و لباس ها همه اینها جذابیت به وجود مى آورد. رنگ هم خیلى موثر است و در این کار رنگ خیلى داریم و لوکیشن ها هم خیلى متفاوت و زیاد است. ما در کارهاى قبلى مان کى این کارها را داشتیم.


•از اولش قرار بود سریال انتقادى باشد و این همه نقدهاى گزنده داشته باشد.

خیلى هم نقدها به نظر من گزنده نبود.


•نسبت به سریال هاى طنز تلویزیونى دیگر چرا هست.

اگر نقدى درست باشد باید ادامه دار باشد و روى نقدش پافشارى کند.


•برره در موقعیتى به وجود آمد که سازمان علنا انتقاد مى کرد و این موقعیت به شما هم کمک کرد؟

بله، اینها همه هست به هر حال برنامه مال سازمان است چون یکسرى از این انتقادها خیلى مبناى درستى ندارد به نظر من براى همین در واقع دفاع کردند از برنامه.مثلا یکى نوشته بود جلوى حمله برره اى ها را بگیرید ما خودمان ترسیدیم فکر کردیم سوار بر اسبیم و با نیزه ها حمله مى کنیم.


•چرا همه ترسیدند و گفتند این برنامه بدآموزى دارد؟ تا حالا در مورد هیچ برنامه اى این همه انتقاد نداشتند؟ فکر مى کنم جوسازى کردند؟

شاید بعد از مدیرى من درگیرترین عضو این سریال بودم یعنى در تمام سکانس ها بودم طى یک مدتى. منتها فضاى ما این نبود که کارمان را رها کنیم و شروع به نقد خواندن و جواب دادن کنیم.


•اصلا براى شما این انتقادات مهم است؟

به هر حال افکار عمومى است. بستگى دارد این انتقاد از کجا آمده باشد.


•انتقادهایى که شد شما را تعدیل کرد. منظورم این است این انتقادات در فرآیند رشد شخصیت شما چه تاثیرى داشت؟

شخصیت که خلق شده بود. در کامل شدن آن چرا تاثیر گذاشت. البته انتقادها بیشتر روى آداب و رسوم برره بود مثل دعواهاى برره اى، غذا خوردن آنها، من که کارى نمى کردم هنوز هم کارى نمى کنم.


•بازتاب برره اى را در پاورچین نیز دیده بودیم ولى زیاد به چشم نمى خورد.

چون اینجا زده بودیم به معدنش، خالص همه چیز انجام مى شد.


•در واقع من مى خواهم بدانم بعد از این همه انتقاد آیا تغییرى در شخصیت کیانوش به وجود آمد یا نه؟

ببینید ما اصلا سیاه و سفید نداریم همه خاکسترى اند هم وجدان و هم وسوسه وجود دارد.

مثلا شخصیت کیوان بد نیست ولى وسوسه مى شود. عاشق هم مى شود ولى بلد نیست ابراز عشق کند.


•در مصاحبه قبلى که داشتید گفته بودید که جدى بازى کردن جلوى دوربین زیاد سخت نیست، حالا در برره با شخصیت جدى وارد مى شوى در صورتى که همه بازیگر طنز هستند؟ خودتان قبول دارید از جنس بازى قبلى مقدارى خارج شدید؟

بله، یک جورهایى فرق مى کند. از وقتى که مى نشینم گریم مى کنم تا وقتى که سبیل و عینک را برمى دارم و بعد برنامه را تماشا مى کنم خیلى تفاوت احساس مى کنم. یک سرى عوامل خیلى به من کمک کرده، گریم هم خیلى در بازى ام اثر گذاشته است و این باعث کمکم در بازى شده است. لباس هم همین طور. وقتى شما با این گریم و لباس در این موقعیت قرار بگیرید خودبه خود جور دیگرى بازى مى کنید نمى توانید سپهر و یا کوروش باشید. ناچارید یکسرى اکت هایى اضافه کنید. زیور آلاتى را یک جورى اضافه کنید، که به جزئیات بازى بخورد. در واقع کاراکترى که به کمک گریم، لباس، عینک، سبیل و... ساخته شد. کاملا راه مى داد. واقعا تضاد بین استقرارزاده و برره خیلى به من کمک کرد. مثل تمام برنامه هاى نودشبى در ادامه کار یک چیز هایى اضافه شد مثل بداهه گفتن در کار.


•شما به عنوان بازیگر چقدر در متنى که نوشته مى شود اثر مى گذارى؟

هیچى.


•چقدر دیالوگى که آنها مى نویسند کاملا اجرا مى کنید؟

صددرصد.


•اصلا بداهه ندارى؟

یک درک متقابلى بین ما و نویسنده ها به وجود آمد. ما بعد از سه الى چهار سال با هم دوست هستیم ولى در کار یکدیگر دخالت نمى کنیم. پیشنهادهاى همدیگر را کاملا مى پذیریم و قبول مى کنیم. ما اصلا نمى توانیم روى متنى یا دیالوگى که بچه ها مى نویسند تاثیر بگذاریم.


•شده شما دیالوگى را به کار ببرید که در بازى هاى متقابل تاثیر بگذارد؟ مثل پشه ها در...

آره در این کار زیاد نه ولى جمله من اینجا چه کار مى کنم از خودم هست. در واقع کارهاى روتین جملات خودبه خود در بازى به وجود مى آید مثل این نوفهمه یا تو چه وخاى از ما که مثل بختک افتادى رو زندگى ما. یا اینکه گفتى یعنى چه؟

چرا گلزار از گروه آرین جدا شد؟

محمدرضا گلزار

اعضای گروه آریان چندی پیش در گفت و گویی با روزنا دلایل اصلی جداشدن گلزار از گروه آریان را توضیح دادند.

بخشهایی از این گفت و گو که به موضوع جدایی گلزار پرداخته در زیرمی آید :

همزمان با سال‌های آغازین تشکیل گروه، محمدرضا گلزار هم عضو این گروه بود. چه شد که وی از گروه آریان جدا شد؟

محمدرضا گلزار گیتار می‌زد و از دوستان پیام صالحی بود. کنار گروه کار می‌کرد و نوازنده گیتار گروه به حساب می‌آمد. او در صحنه، مخاطبان خودش را هم داشت، البته هر کدام از اعضای گروه مخاطبان خودشان را داشتند. بعد از مدتی که از همکاری گلزار با ما گذشت، گویا طی سفری که او به شمال کشور داشت با ایرج قادری آشنا می‌شود و قادری هم به او پیشنهاد می‌کند که در <سام و نرگس> بازی کند. ‌ مدتی بعد <سام و نرگس> با بازی گلزار ساخته شد و بعد از آن هم <شام آخر>؛ در حالی که گلزار هنوز عضو گروه آریان بود. بعد از آن نوبت به فیلم <بالا‌ی شهر پایین شهر> رسید که فیلمبرداری آن در اصفهان انجام شد؛ در حالی که گروه ما در سالن‌میلا‌د کنسرت داشت. گلزار برای اینکه به این کنسرت برسد، صبح به اصفهان می‌رفت و عصر برمی‌گشت. حتی سرش را در همان محل اجرای کنسرت می‌شست و وقتی پیش ما می‌رسید روی سرش هنور اثرات گریم دیده می‌شد. او تا این حد هم مقاومت کرد تا همراه گروه باشد، تا اینکه کنسرت کیش فرا رسید و گلزار از ده شب اجرا تنها توانست در چهارشب آن حضور یابد. ما نمی‌توانستیم کنسرت را لغو کنیم. این موضوع در آلبوم دوم بیشتر به چشم خورد و گلزار در سراسر این آلبوم فقط برای یک آهنگ گیتار زد. اینها باعث تزلزل در گروه شد؛ طبیعتاً اعضای گروه تمایل نداشتند کسی از گروه خارج شود، ولی در آخر به این نتیجه رسیدیم که گلزار جدا شود. 

محمدرضا گلزار

سینما گلزار را جذب کرد... 

بله، سینما او را جذب کرد و به نظر ما راه درستی را هم انتخاب کرد. زمانی که صحبت آخر را با او انجام دادیم، همه به او حق می‌دادند؛ گرچه قلباً نمی‌خواست از موسیقی جدا شود. البته صحبت‌هایی هم به ناحق زده شد مبنی بر اینکه تمام گروه آریان وابسته به محمدرضا گلزار بوده، در حالی که ما جواب دادیم در آلبومی که با استقبال زیاد مواجه شد اصلا‌ عکس گلزار چندان معلوم نیست. کمی در این باره حرف‌هایی عجیب شنیدیم تا جایی که خود گلزار همزمان با کنسرت‌مان در سعدآباد طی مصاحبه‌ای اعلا‌م کرد؛ هر کس به خاطر من به کنسرت آریان می‌رود باید بداند که من دیگر در این گروه حضور ندارم. یادمان باشد در همین کنسرت سعدآباد بود که ظرف شش ساعت 50 هزار بلیط فروخته شد. 

پس با این اوصاف اختلا‌فی بین گروه و محمدرضا گلزار وجود نداشته؟

اختلا‌ف بر سر حضور قدرتمند گلزار در گروه بود؛ نه سر چیز‌هایی دیگر؛ شایعات موجود هم ربطی به رابطه ما و گلزار ندارد، به بدجنسی‌هایی برمی‌گردد که از سوی عده‌ای ایجاد می‌شود

چشم‌های خیس مادرم

محمدرضا شهیدی‌فرد، مجری، کارگردان و تهیه‌کننده

خیلی از خانواده‌های ایرانی حدود 2 سال است که صبحشان را با سلام او شروع می‌کنند؛ «مردم ایران سلام!»؛ جمله ساده‌ای که خیلی زود با مردم ایران ارتباط برقرار کرد.

محمدرضا شهیدی‌فرد، مجری، کارگردان و تهیه‌کننده این برنامه است که این روزها بیشتر دغدغه‌اش این برنامه است.

محمدرضا شهیدی‌فرد اهل مشهد است. در یکی از قسمت‌های همین برنامه بود که ماجرای وارد شدنش به رادیو و تلویزیون را گفت: «صدا و سیمای مشهد برای گویندگی تست می‌گرفت، من و چند نفر از دوستان‌ام هم رفتیم تست دادیم و قبول شدیم. آقای آتش‌افروز از ما تست گرفت».

شهیدی‌فرد متولد 1348 است. او سال‌های نوجوانی و اوایل جوانی‌اش را در مشهد زندگی کرد، بعد به دنبال آرزوهایش - به دنبال حرفه‌ای که فکر می‌کرد در آن موفق می‌شود - به تهران آمد و در رشته سینما درس خواند و بعد، او که رسانه تلویزیون را می‌شناخت، جذب این رسانه شد.

برنامه «اینجا فرداست» یادتان هست؟ شهیدی‌فرد اجرا، تهیه و کارگردانی  آن برنامه را هم به‌عهده داشت. حالا وقتی می‌خواهد از دلتنگی‌هایش بگوید، بدون معطلی از پدر و مادرش می‌گوید و چشم‌های مادرش که زمان برگشت از مسافرت‌های یکروزه‌اش به مشهد خیس است.

• وقتی به زندگی خودتان فکر می کنید یاد چه چیزی می‌افتید؟

خدا بیش از لیاقتم به‌ من نعمت داده و محبت کرده و من نتوانستم از نعمت‌های او استفاده کنم.

• برنامه مردم ایران سلام هم از همین موقعیت‌هاست؟

بله. این برنامه یک امکان وسیع است؛ اینکه هر روز بتوانی با گروه بزرگی از مردم ارتباط داشته باشی و مطمئن باشی که از عهده کاری که بر عهده‌ات گذاشته شده، برآمده‌ای؛ اینکه می‌خواهی کاری که دوست داری انجام دهی را شروع کنی و ادامه دهی، یک موقعیت است.

همه سعی‌ات را می‌کنی تا از فرصتی که برایت به‌وجود آمده، استفاده کنی. اگر  نتوانستی کاری را که می‌خواهی انجام دهی یا کم تلاش کرده‌ای یا دانش لازم را نداری.

این برنامه - با تأثیرهایی که می‌توانی بگذاری - یکی از همان نعمت‌هاست که خدا در اختیار ما گذاشته است. گاهی زمانی که ساخت برنامه تمام می‌شود، با خودم می‌گویم کاش برنامه را یک‌جور دیگر می‌ساختیم.

گاهی بعد از چند ماه به این نتیجه می‌رسم که در ساخت یک برنامه اشتباه کرده‌ام و در مورد همه چیزهایی که حسرتشان را دارم؛ مثل دوری از خانواده‌ام.

• پدر و مادرتان مردم ایران سلام را می‌بینند؟

مادرم هر روز برنامه را می‌بیند. معلوم است که علت اصلی دیدن برنامه هم پسرشان است، شاید بعضی قسمت‌های برنامه را دوست داشته باشد. شاید اگر من مشهد زندگی می‌کردم و برنامه پخش می‌شد، همه برنامه‌هایم را نمی‌دید.

• دوری از شهر و خانواده خیلی اذیت‌تان می‌کند؟

در مورد خانواده‌ام و به‌ویژه پدر و مادرم دوری از آنها خیلی اذیتم می‌کند. فکر می‌کنم درباره پدر و مادرم وظایفی دارم که نتوانسته‌ام به آنها عمل کنم. من همیشه از بچگی درگیر کارهای مختلف بوده‌ام، به خاطر همین کمتر کنار خانواده بوده‌ام.

پدر و مادرم درجه یک و بی‌نظیر بوده‌اند. من حتی در حد یک فرزند عادی هم نتوانستم برای آنها کاری انجام دهم. نه اینکه بگویم آنها انتظار کار خیلی خاصی از من دارند یا انتظار لطف خاصی را داشته‌اند، اما من حتی نتوانستم زمان زیادی کنار آنها باشم.

• چرا می‌گویید پدر و مادرتان بی‌نظیر هستند؟

چون هر کاری که می‌توانستند برای من انجام دادند؛ کارهایی که من دیده‌ام خیلی پدر و مادرها انجام نمی‌دهند. هیچ‌وقت هم توقعی از من نداشتند. هیچ‌وقت به زبان نیاوردند که به خاطر من این کار را انجام بده یا نده یا برو یا نرو.

• به دنبال چه چیزی به تهران آمدید؟

شرایطی از کار فقط در تهران وجود دارد؛ به خاطر همین هم تهران هستم. آنها مشهد هستند، من تهرانم. همیشه دوست داشتم پیش‌شان باشم.

پدر و مادر هیچ توقعی از فرزندش ندارد؛ همین که فرزند را ببیند، برایش کافی است.  من سال‌هاست تهران زندگی می‌کنم و آنها هیچ‌وقت حتی لذت دیدن فرزندشان را نبرده‌اند.

• وقتی مشهد می‌روید، چه کار می‌کنید؟

بیشتر وقتم را با آنها می‌گذرانم و هر جایی آنها بخواهند، می‌روم و هر جایی که آنها باشند من هم دنبالشان هستم. خودم را کاملاً با شرایط آنها سازگار می‌کنم. دربست در اختیار آنها بوده و با آنها هستم.

• عادت خاصی در رابطه‌تان دارید؟

خیلی عادت خاصی نداریم ولی همیشه با آنها هستم.

• غیر از دیدن خانواده در مشهد چه می‌کنید؟

وقتی به مشهد می‌روم یکی از مهم‌ترین مسائل، دیدن پدر و مادرم است و مهم‌تر از همه حس‌های خانوادگی، زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع)  است.

• دوست دارید چه ساعت‌هایی به حرم بروید؟

بیشتر دوست دارم حوالی شب بروم؛ حوالی صبح هم می‌روم.

• چرا شب‌ها؟

شب‌ها هم حرم خلوت‌تر است، هم اینکه روزها با خانواده هستم و شب که آنها می‌خوابند، می‌روم حرم. یکی از علت‌هایش هم خاصیت شب است و ویژگی‌هایی که شب دارد.

• وقتی دارید از مشهد برمی‌گردید، چه کار می‌کنند؟

بدیهی است همیشه دوست دارند من بمانم اما نمی‌گویند. من هر چند هفته یک بار پنجشنبه می‌روم و جمعه هم برمی‌گردم.

وقتی داری برمی‌گردی، چشم‌های مادرت را می‌بینی که خیس شده است یا برادر و خواهرت به‌ات می‌گویند که مادرت هر جایی می‌رفته، می‌گفته اگر محمدرضا بود چقدر خوب بود یا هر جایی که می‌رود چیزهایی را برای تو نگه می‌دارد؛ این چیزی که می‌گویم، ممکن است حتی یک شکلات باشد ولی مادرم هیچ‌وقت به من نگفته‌اند که محمدرضا چون من دلم برایت تنگ می‌شود، نرو.

اینکه آنها چون می‌خواهند تو به آرزویت برسی، از همه چیزشان گذشته‌اند و مانع تو نشده‌اند و به تو اجازه داده‌اند که هر طور مایلی، زندگی کنی؛ اینکه حس کنی آنها همیشه این امکان را برای تو فراهم کرده‌اند که خودت انتخاب کنی و هیچ‌وقت نگفته‌اند محمدرضا بمان یا چرا کم می‌آیی.

وقتی تهران می‌آیم، چند روز و شب ازشان بی‌خبر هستم. اتفاق‌های این‌جوری خیلی پیش می‌آید،اینها ساده‌ترین و معمولی‌ترین‌ها هستند.

• نگاهتان به زندگی چگونه است؟

به‌اش نگاه نمی‌کنم؛ زندگی می‌کنم. به جای اینکه به‌اش فکر کنم، تلاش می‌کنم.

• چگونه؟

به دنیا می‌آیی و یک فهمی از جهان پیدا می‌کنی؛ همه قرار است در این جهانی که وجود دارد، بالغ شوند. آمده‌ای تا کامل شوی و به تکامل برسی.

خود زندگی پیچیده و عجیب و غریب نیست؛ این ما هستیم که مفاهیم را پیچیده می‌کنیم. دوست داریم ذهنمان حرکت کند و معما می‌سازیم.

• و در این زندگی چه مفهومی برایتان مهم است؟

بندگی کردن.

• این بندگی کردن را چطور تفسیر می‌کنید؟

هر کسی هرجور که می‌فهمد، آن را تفسیر می‌کند. به هر درکی که از قضا و قدر داشته باشی، تن می‌دهی. هر چقدر مفهوم تسلیم را بیشتر درک کنی، بیشتر رشد می‌کنی.

• و لحظه‌هایی که نمی‌توانید تسلیم باشید؟

سعی‌ام این است که این لحظه‌ها نباشند. ما به هر حال در دنیایی زندگی می‌کنیم که گوناگونی آدم‌ها در آن زیاد است و تو با آدم‌ها در یک وضعیت برابر هستی؛ در یک همزیستی که همه از آن لذت می‌برند. در هستی با آدم‌ها مشترک هستی.

به هر اندازه‌ای که اطاعت و بندگی را بلد باشی، احساس رضایت بیشتری می‌کنی؛ اگر قائل به نظام احسن خلقت باشی، با همه تعریفی که از این نظام شده است؛ با وجود خدا و شیطان. از این نگاه است که همه چیز به نظرت خیر است و با این نگاه است که از همه چیز استقبال می‌کنی.

• و آشفتگی‌ها را چطور می‌بینید؟

هر چی هست، مشیت الهی است؛ بنا به مشیت الهی به هر چیزی که نگاه کنی، خیر است. اگر بیماری باشد خیر است، اگر آشفتگی است خیر است و اگر تفکر است خیر است.

باید همه اینها را بپذیری و در برابرشان تسلیم باشی و به مثابه نردبانی برای رشد و بالارفتن از آنها استفاده کنی.

• وقتی نمی‌توانید تسلیم باشید، چه حسی دارید؟

اگر جایی هم مشکلی به‌وجود می‌آید، ناشی از ضعف اراده است. درخت جهان پر از میوه‌های خوش‌طعم است، اگر تو تلاش نکرده‌ای، نپریده‌ای که میوه‌های آن درخت را بکنی، ضعف از توست. اگر حوصله پریدن نداری، این مشکل توست.

• این ضعف اراده با شما چه می‌کند؟

آشفتگی تو را خشمگین می‌کند. خب، این یک ایراد است، ربطی هم به نظم جهان ندارد. چیزهای زیادی وجود دارد که می‌تواند عصبانی‌ات کند؛ بی‌رحمی و بی‌نظمی‌هایی که وجود دارد، می‌تواند عصبانی‌ات کند.

• بیشترین چیزی که شما را به هم می‌ریزد، چیست؟

شاید مهم‌ترین مسئله از دست دادن یک آدم باشد.

• با از دست دادن یک آدم چطور کنار می‌آیید؟

اجازه نمی‌دهم برای مدت زیادی آن سکوت و غم بر من غلبه کند.

• غیر از مرگ، چه چیزی نظم ذهنی‌تان را به‌هم می‌ریزد، مثلا از دست رفتن یک رابطه؟

هیچ‌چیز دیگری به سختی مرگ نیست؛ ضمن اینکه خیلی کم شده ارتباطم با کسی قطع شود. وقتی از مشهد آمدم، آرام آرام بعضی رابطه‌هایم کمرنگ شد اما این‌جوری نشد که به دلیل شکراب شدن رابطه‌ام با کسی، او را از دست بدهم.

• حستان در رابطه کم بوده؟

نه، دوست داشتن هست اما تعلق‌خاطر آدم کم می‌شود. غم، خشم و عصبانیت در مورد هیچ‌کدام از دوستانم اتفاق نیفتاده.

خیلی موارد کمی بوده است که با دوستان و همکاران‌ام رابطه‌ام قطع شده باشد. اگر هم نتوانسته‌ام همکاری‌ام را ادامه دهم، رابطه‌ام را با آن فرد حفظ کرده‌ام. وقتی دیده‌ام دیگر نمی‌توانم همکاری‌ام را با فرد ادامه دهم، خود رابطه‌ام را از دست نداده‌ام.

• یک روزتان را تعریف کنید؟

الان در این دو سالی که برنامه مردم ایران سلام را کار می‌کنم، غیر از روزهای تعطیل - حوالی ساعت 5 از خواب بیدار می‌شوم، نماز می‌خوانم، لباس می‌پوشم و می‌روم شبکه به استودیوی پخش.

بعد 2ساعت و نیم درگیر ضبط برنامه هستم. بعد هم می‌روم محل کارم؛ دفتر برنامه. در دفتر برنامه هستم، گاهی جلسه‌هایی هست که بیرون یا در دفتر است درباره مونتاژ، نوشتن کنداکتور برنامه، طراحی و گفت‌وگوها با عوامل برنامه و مهمان‌ها برای اینکه بدانیم که در برنامه راجع به چه چیزهایی صحبت کنیم.

هیچ فعالیت خاص دیگری نمی‌کنم. دوتا برنامه هم در رادیو «گفت‌وگو» دارم؛ یکی از برنامه‌ها زنده است، یکی هم گفت‌وگو با نخبگان و چهره‌های برجسته کشور است.

• در بقیه ساعت‌های روز وقتی دغدغه مردم ایران سلام را ندارید، چه می‌کنید؟

همه زندگی این روزهایم برنامه مردم ایران سلام است.

• عادت‌های خاص روزانه ندارید؟

خودم نمی‌دانم، هیچ‌وقت به خودم این‌جوری فکر نکرده‌ام.

• از مردم ایران سلام چه انتظاری دارید؟

اینکه دقایق خوب و مفیدی‌ساخته شود و مردم از برنامه‌ها لذت ببرند.

• اگرهای روحتان چه چیزی است؟

خیلی کم به اگرهایم نگاه می‌کنم. اگر دارم؛ اگرهایم در حد عبور از چیزی است.

• خب چه چیزی بوده؟

اگر من در کار تلویزیون و رادیو نبودم، چه اتفاقی می‌افتاد.

• خب چه می‌کردید؟

فکر کردن به این ماجرا هیچ ثمری نداشت.

• چرا؟

وقتی از کاری که دارم، لذت می‌برم و رضایت دارم و وقتی آسودگی خاطر دارم، چرا باید ناراحت شوم؟

اینکه مخاطبان لذت می‌برند، برایم مهم است. اینکه با جمع کثیری از مردم رابطه داشته باشی، اینکه امکان آشنایی با نخبه‌ها را پیدا می‌کنم. وقتی فکر کردن به اگرها دردم را دوا نمی‌کند، چرا باید فکر کنم.

• وقتی ناراحتید به کجا پناه می‌برید؟

بیش از هر جای دیگر به حرم امام رضا(ع)پناه می‌برم.

• با ناامیدی چه می‌کنید؟

ناامیدی؟ نه!

• اهل غذای آماده‌ یا فست فود هستید؟

اصلاً به فست فود خوردن عادت ندارم و اصلا میانه‌ای با ساندویچ هم ندارم؛ مگر اینکه خیلی مجبور باشم ولی ابداً سراغش نمی‌روم. در روزهای نوجوانی شاید چند بار خورده باشم ولی حالا دیگر سراغش نمی‌روم.

• اهل آشپزی هم هستید؟

بیشتر وقت‌ها بیرونم، ولی اگر خانه باشم خودم می‌پزم.

• ویژگی اخلاقی‌تان چیست؟

مدارا.

• در این مدارا چیزی از دست نمی‌دهید؟

نه. من اراده‌ام در به‌دست آوردن است.

• چه حسرتی دارید؟

حسرت سفرهایی را دارم که نرفته‌ام؛ حسرت همه جاهایی که نرفته‌ام؛ برنامه‌هایی که نتوانسته‌ام، بسازم و حسرت لحظه‌هایی که پیش پدر و مادرم نبوده‌ام.

• کتاب هم زیاد می‌خوانید؟

قبلاً زیاد می‌خواندم.

• چه کتابی؟

گلستان سعدی و کتاب‌هایی در حوزه دین، هنر و ارتباطات. بعضی کارهای آقای سیدمهدی شجاعی، علی معلم یا مرحوم قیصر امین‌پور.

• اهل موسیقی هم هستید؟

الان مدت زیادی است که این‌قدر سرم شلوغ است که نتوانسته‌ام موسیقی گوش دهم ولی موسیقی مقامی یا سنتی را دوست دارم.

• فیلم می‌بینید؟

مدت زیادی است فیلم ندیده‌ام ولی فیلم‌های زیادی بوده که دوست داشته‌ام.

• سرگرمی‌تان چیست؟

سفر؛ هر جایی که باشد.

• اگر یک در جلویتان باشد، دوست دارید چه چیزی پشت آن در باشد؟

بهشت.

• چرا؟

هر آدمی - هر زمانی که به دنیا آمده است - بر اساس میل فطری‌اش دوست دارد به بهشت برود. جدا از یک توصیف مکانی که از بهشت وجود دارد، یک توصیف معنایی هم از بهشت هست؛ اینکه بهشت جایی است که تو در نتیجه بندگی‌ات به آن می‌رسی.

من دلم می‌خواهد در بهشت باشم. نتیجه بودن در بهشت، تجربه معنای زندگی است.

یاد چه‌چیزی می‌افتید؟

________________________________________

سفر؟

یاد مرگ می‌افتم.

دوری؟

پدر و مادرم.

کوچه؟

بعضی خانه‌های کودکی‌ام. ما بچه که بودیم اجاره‌نشین بودیم و یکی دو سال یک بار، خانه را عوض می‌کردیم.

عطر؟

یاد همه حرم‌ها می‌افتم.

شهرت؟

دردسر دارد. اگر می‌شد دردسر نداشت، خیلی خوب بود. خب، هر چیزی هم مضراتی دارد و هم محاسنی؛ همین است دیگر.

خانه؟

پدر و مادرم.

شعر؟

حافظ و مولوی

رنگ؟

همه رنگ‌ها را دوست دارم، وجود خود رنگ برایم لذت‌بخش است.

غم؟

نمی‌شود نباشد ولی تسلیم نمی‌شوم.

تنهایی؟

تنهایی ندارم.

سخنی با دوستان

تقدیم به شما

سلام

در ابتدا ممنون از کسانی که حین بازدید من رو از نظراتشون مطلع ساختند.

در آرشیو سایت تبیان تعدادی مطلب خوب پیدا کردم.

چه خوبه همیشه این مطالب رو بخونیم و اونها رو فراموش نکنیم.

۷ مطلب بالا از سایت تبیان میباشه.

راه‌اندازی سرویس ارتباطی جدید یاهو برای تلفن همراه "One Connect"

یاهو در کنگره‌ی جهانی تلفن همراه سرویس جدیدی به نام One Connect را معرفی کرد که ایمیل، پیام فوری، پیام کوتاه متنی و شبکه‌ی اجتماعی را یکپارچه کرده است.

به گزارش سرویس ارتباطات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، یاهو قصد دارد این سرویس را به عنوان بخشی از Yahoo Go 3.0 و صفحه خانگی تلفن همراه جدید یاهو در ربع دوم سال جاری میلادی عرضه کند.

طبق گفته‌ی یاهو، این شرکت پیام‌رسانی تلفن همراه یکپارچه را نیز عرضه می‌کند، بدین معنا که عرضه کنندگان سرویس پیام‌رسانی می‌تواند از واسط سطح کاربری یاهو برای یکپارچه شدن با امکانات پیام رسانی One Connect استفاده کند.

یاهو اعلام کرد از یک پلت‌فرم ارتباطی باز استفاده خواهد کرد تا امکان ارسال ایمیل، پیام فوری، پیام کوتاه و دسترسی به شبکه‌ی اجتماعی از طریق یک برنامه واحد را برای کاربران فراهم سازد.

بر اساس این گزارش ایجاد یک میانبر پیام‌رسانی برای تماس سریع‌تر با دیگران، کارت تماس اجتماعی برای جمع‌آوری اطلاعات مربوط به تماس‌ها و قابلیت مکان‌یابی برای یافتن مکان، چت کردن و تبادل اطلاعات با نزدیک‌ترین کاربران One Connect از جمله ویژگی‌ سرویس جدید تلفن همراه یاهو است.

این سرویس بنا بر برآورد یاهو، از صدها دستگاه تلفن همراه و مرورگر تلفن همراه در سراسر جهان پشتیبانی می‌کند و همچنین با سرویس‌های پیام‌رسانی فوری مانند یاهو مسنجر، گوگل تاک، AOL مسنجر و MSN مسنجر سازگار خواهد بود.