••• کتول میدرخشد •••

از شما دوست عزیز میخوام که در صورت استفاده از مطالب وبلاگ حتما نام وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایید.ممنونم.

••• کتول میدرخشد •••

از شما دوست عزیز میخوام که در صورت استفاده از مطالب وبلاگ حتما نام وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایید.ممنونم.

چاپلین ۳۰ سال پس از مرگ هنوز می‌خنداند

چارلی چاپلین سی سال پس از مرگش، هنوز با سبیل مضحک  و راه‌رفتن خنده‌دارش به همان اندازه گذشته‌ها محبوب است.

 این تداوم محبوبیت را مدیون بازسازی فیلم‌های قدیمی‌اش به وسیله آرشیو فیلم بولونا در ایتالیا و شرکت فیلمسازی MK2 در فرانسه است که حقوق این فیلم‌ها را خریده‌اند.

به گزارش خبرگزاری فرانسه چاپلین 30 سال پیش در چنین روزی در 25 دسامبر 1977 درگذشت، اما طنز گزنده آثارش مانند "جویندگان طلا"، "بچه" و آخرین فیلم صامتش "عصر جدید" از آزمون زمانه را از سر گذرانده‌اند و مشتاقان فیلم را از بنگلادش تا برزیل به تحسین واداشته‌اند.

از سال 2001 حدود 2.8 میلیون نسخه از دی‌وی‌دی‌های چاپلین در سراسر جهان به فروش رفته‌اند، از جمله 725000 نسخه در اسپانیا، 420000 نسخه در آمریکا، 300000 نسخه در انگلیس و فرانسه و 100000نسخه در برزیل.

اما وضع در انتهای دهه 1990 اینگونه نبود، چاپلین تقریباً از صحنه حذف شده بود. کپی‌های فیلم‌هایش کهنه شده بودند و ندرتا اکران می‌شدند، و همین مسئله وارثان او را به این فکر انداخت تا حیات مجددی به آنها دهند.

در همین سال‌ها بود که فیلم‌های فیلمساز فقید فرانسه، فرانسوا تروفو بوسیله MK2 به صورت دی‌وی‌دی مجددا منتشر شدند و مورد استقبال قرار گرفتند.

ورثه چاپلین با اطمینان از این که چاپلین هم به همین میزان می‌تواند محبوب باشد، حقوق 12 فیلم او را بر مبنای قراردادی که مفاد آن هنوز افشا نشده است، به شرکت MK2 واگذار کردند.

MK2 بازسازی این فیلم‌ها را به آرشیو فیلم بولونا و لابراتوار فیلم  Immagine Ritrovata  واگذار کرد و از شرکت وارنر هم خواست این دی‌وی‌دی‌ها را در سراسر دنیا پخش کند.

به گفته رئیس آرشیو فیلم بولونا،جیانلوکا فارینلی، جمع‌آوری همه عناصر همه عناصر لازم برای بازسازی فیلم‌ها را از آرشیوها  یا اشخاص ممکن است پنج تا شش سال طول بکشد.

در مواردی که نگاتیو اصلی از بین رفته بود، بازسازی بر روی کپی‌ها انجام می‌شد، که گاهی کیفیت بالایی نداشتند و به علت کاسته‌شدن از تفاوت‌ها در کنتراست‌ها "هوموژنیزه" شده بودند.

سال آینده قرار است شرکت Immagine Ritrovata به همراه آرشیو فیلم و تلویزیون ملی لندم و شرکت فرانسوی لابستر بازسازی 33 فیلم چاپلین را که در سال‌های 1914 و 1915 تولید شده بودند (دو فیلم از 35 فیلم تولیدشده گم شده‌اند) را به انجام برسانند.

کارمیتز می‌گوید واکنش به انتشار این فیلم‌های بازسازی‌شده در آمریکا  ناامیدکننده بوده است: "زیرا آمریکایی‌ها  زیاد به میراث سینمایی علاقمند نیستند و حافظه کوتاه‌مدتی دارند، "اما در برزیل و آرژانتین و ژاپن چاپلین بسیار محبوب است."

فیلم‌های بازسازی‌شده در سینماها نیز نمایش درآمده‌اند. فیلم "دیکتاتور بزرگ" در جشنواره فیلم برلین در سال 2002 به نمایش در آمد و فیلم "عصر جدید" در جشنواره کن سال بعد روی پرده رفت.

در آستانه گشایش موزه چارلی چاپلین در سوئیس، محل درگذشت او، دست‌نوشته‌ها و طراحی‌های او بوسیله آرشیو فیلم بولونا دیجیتال شده است و به صورت رایگان بر روی اینترنت نیز قابل مراجعه  است.همچنین خانه چاپلین در 25 سال آخر عمرش که مشرف بر دریاچه لمان در ژنو بود، خریداری شده است.

 این موزه شامل یک نمایشگاه دائمی، یک سینمای 200 نفره و یک فروشگاه و رستوران است.

منبع : همشهری

با تشکر از تبیان

گفت‌و‌گویی با گلشیفته فراهانی

تو این دنیا به حرف کی گوش ‌می‌کنی؟ 
حرف طبیعت. 

با گل‌ها رابطه‌ات خوبه؟
همیشه قربون صدقه‌ی گل‌ها می‌رم.

تو قبلاً رودخونه نبودی؟
رودخونه بزرگترین معلم زندگی منه. 

چرا این‌قدر خوب بازی می‌کنی؟ 
خیلی باور می‌کنم. 

کی باور می‌کنی؟ 
اوجش زمانی‌ست که در حال بازی هستم‌. یعنی بوق دوربین را می‌شنوم. 

الآن یه سناریو به تو پیشنهاد کرده‌ن و شب می‌بری خونه و می‌خونی. تا شروع فیلمبرداری چه بر سر تو و سناریو میاد؟ 
یک بار بیشتر نمی‌خونم ولی اگه خیلی خوشم بیاد باهاش زندگی می‌کنم.

ملاک انتخابت چیه؟ 
حرفیست که فیلمنامه می‌زنه. 

عوامل سازنده رو به فیلمنامه سنجاق می‌کنی؟ 
بله به ویژه فیلمبردار خیلی برام مهمه. 

حالا فیلم را قبول کردی، باهاش چیکار می‌‌کنی؟ از اول تعریف کن. 
بستگی داره. اگر فیلمنامه‌ای باشد که تمام جزئیات آن را پذیرفته باشم، مثل یک گلادیاتور برای شهید شدن به میدان جنگ می‌رم. ولی اگر نپذیرفته باشم، همانند آدمی هستم که پشت صحنه‌ی جنگ یک ذره لباسهاش رو سوهان می‌‌زنه ، سؤال می‌کنه کمربندش سفته یا نه، بعد که شرایط آماده شد به میدان جنگ می‌رم. 


چند سالته؟ 
24 سال. 

این‌ها را از کجا یاد گرفتی؟ پدر و مادرت که آرتیست‌های درجه‌ی یکی هستند به تو کمک کردند؟
- به هر حال زندگی در آن خانواده من را ساخته. 

اگر یک سناریو را دوست نداشته باشی و قرار باشد کار کنی چه بلایی سرت میاد؟ 
خیلی بهم بد می‌گذره. مثل یک مادری که می‌دونه بچه‌ی ناقص داره ولی به هر حال اون را به دنیا می‌آره و پاشم می‌ایسته، من هم پای بچه‌ی ناقصم می‌ایستم. بهزیستی نمی‌ذارمش ولی خوب خیلی خوش ‌می‌‌گذره. 

گریه‌ام انداختی... قیل از اینکه کلید بزنن تمرین می‌کنی؟ 
معمولاً، من همیشه دوست دارم پارتینرم را جلوم ببینم. ولی تمامی اوقات که پارتینرم را دوست ندارم به دیوار نگاه می‌کنم. چون حسی که به من می‌ده اشتباهه و من ترجیح می‌دم در تخیل خودم آدمی را که حس درس می‌ده به جای او بذارم، ولی من بیشتر اوقات شانس این را دارم که بهترین پارتینر‌های دنیا را داشته باشم. 

این رابطه‌ بعد از کار تمام میشه؟ 
اکثراً بله. ولی زمان درخت گلابی خیلی اذیت شدم. 

چه خوب شد این رو گفتی. الآن که از درخت گلابی دور شدی ، چه حسی داری وقتی بهش نگاه می‌کنی؟ 
خیلی فکر می‌کنم از آن اتفاقاتی است که یک بار در زندگی هر آدم پیش می‌آد که بتونه اینقدر راحت خودش رو بازی کنه . 

چند سالت بود؟ 
14 سال. 

خوب معمولاً وقتی کار‌ می‌کنی، زندگی‌ات چه جوریه؟ 
تعطیله. بستگی به حال و هوای کار داره یعنی من وقتی کار غمگین بازی می‌کنم خیلی زندگی‌ام غمگینه و وقتی کار شاد بازی می‌کنم خیلی شادم. 

وقتی نقشی را بازی می‌کنی، موسیقی‌هایی که گوش می‌کنی و کتابه‌ا‌یی که می‌خونی و معاشرتی که در کل جهان داری متناسب با آن نقش است؟ 
معمولاً وقتی کار می‌کنم کتاب نمی‌خونم چون کتاب من رو با خودش می‌بره و سوار میشه ‌به کاری که می‌کنم و در روابط بین آدم‌های آْن کار هم خیلی درگیر می‌شم. وقتی در سنتوری کم‌کم عاشق علی می‌شم توی کار واقعاً عاشق او هستم.

شب‌ها با رؤیای کاری که می‌کنی می‌خوابی؟ 
وقتی کار می‌کنم زنی هستم که حتی خوابش هم مال خودش نیست و تمام شب حرف کار فردا را می‌زنم. 

شعر زیاد می‌خونی؟ 
نه ولی همه چیز را شعر می‌بینم. زندگی‌ام شعره. 

خودت رو هم شعر کردی...گلشیفته‌جان جوان‌های زیادی هستند که تو را می‌خوانند و حالا می‌خواهند بازیگر بشوند تو چه کمکی می تونی به اون‌ها بکنی؟ 
بزرگترین کمکم اینه که بگم این حرفه را درست بشناسن .

چه جوری؟ 
میشه خواند و تئاتر کار کرد چون تئاتر یک کلاس برای بازیگر شدنه.

من یک جوان شهرستانی غریب هستم، چه کنم که یک گروهی به من اجازه بدهند باهاشون کار کنم؟ 
یک سری آدم بشن، با هم کار کنن، بنویسن، برن توی خیابون اجرا کنند، کسی که عاشق بازیگری باشه این کار را می‌کنه. 

تو تئاتر کار می‌کنی؟ 
در بچگی در جشنواره‌ی عروسکی کار کردم و بعد هم یک تئاتر در دوازده سالگی با پدرم برای بیماران هموفیلی و همین‌طور مریم و مردآویج را با پدرم کار کردم. 

دانشگاه رفتی؟ 
بله، ولی ول کردم . 

چه رشته‌ای؟ 
موسیقی. حالا چطور شد؛ من داشتم می رفتم اتریش که سولیست بشم. هفته‌ی آخر با بلیط و خونه‌ی اجاره شده در وین، گفتم من نمی‌خوام برم. احساس کردم این چیزی نیست که من از زندگی‌ام می‌خوام. 

زمانی که موسیقی می‌خوندی، می‌خواستی نوازنده‌ی درجه‌ی یکی بشی؟ 
بله، ولی کاملاًٌ اشتباه بود، چون من زمانی که هنرستان می‌رفتم ملودی‌های باخ و موتزارت رو می‌زدم ولی متالیکا گوش می‌کردم. 

دیروز با آریا عظیمی‌نژاد عزیزم صحبت می‌کردم و گفتم ما بین شجریان و محمد اصفهانی و شوپن و چایکوفسکی و حتی گاهی بین جواد یساری و لئونارد کوهن موندیم. این خصوصیات موسیقیایی ماست. در فیلم "میم مثل مادر" ویلون را خیلی درست و خوب می‌زدی. قبلاً ساز زهی زده بودی؟ 
من از 4 سال‌گی پیانو می‌زدم و معلم‌های مختلفی داشتم که مهمترینش سروش دهبستی بود. روی من یک سرمایه‌گذاری فرهنگی شده بود که یک پیانیست بزرگ بشم و از 12 سالگی در هنرستان موسیقی تحصیل می‌کردم. هنرستان خیلی سطح بالا بود و ما از هر نظر پخته و عالی بودیم. در همان جا با ساز‌های مختلف آشنا شدم و در فیلم هم مدام به آقای ملاقلی‌پور می‌گفتم که شما هم اگر نخواین که دقیق ویولن بزنم من می‌خوام. چون دوستان من این فیلم را می‌بینند و می‌گویند خاک بر سرت تو که هنرستانی بودی چرا اینجوری زدی. 


رغبت آهنگسازی هم داری؟ 
بله، بیشتر در تنظیم استعداد دارم، در ملودی کمتر. یک آهنگ دارم که شعرش مال برادرمه ولی بقیه‌ی کار‌ها را خودم انجام داده‌م. اینجوریه:
ره رو شهر تاریک گربه کجایی
نزدیک راه باریک سوی رهایی
این‌ها دو تا گربه هستند که با هم سؤال و جواب می‌کنند ساکسیفون هم داره..
قرص ماه توی چشات خوابیده ‌آروم
دوست دارم یک لحظه باز بشینی پهلوم. 

من خیلی وقت پیش به این نتیجه رسیدم که ما به دنیا اومدیم تا فرشته بشیم. و فرشته شدن هم مثل تمام کارهای دیگه احتیاج به مشق کردن داره تو نمی‌خوای فرشته بشی؟ 
به نظر من فرشته ها بدبختن چون نمی‌تونن کار بد بکنن. ولی به نظر من این‌که آدم بتونه کار بد بکنه و نکنه، یک گل می‌شه که تنها رسالتش تو این دنیا اینه‌که زیبا باشه. 

به مرگ زیاد فکر می‌کنی؟ 
به طور غیر معمول از کودکی و بعد از آن هم مرگ ملاقلی‌پور من را تکان داد . 

مرگ باعث می‌شه که ما عمیق بشیم. خیلی آموزنده ‌است و چیز‌های خوبی به ما یاد می‌ده. گفتی ملاقلی‌پور را دوست داشتی، چرا؟ 
یک وجه مشترک بین ما بود که در عین حال که دور و برمان شلوغ بود، خیلی تنها بودیم.

ملاقلی‌پور آدم غمگینی بود، دائم می‌خندید ولی پشت تمام این‌ها یک اندوه وجود داشت، احساس غبن و از دست دادن در او لبریز بود. چه چیزهایی به تو یاد داد؟ 
بزرگترین خصوصیت او این بود که با درد انسان‌های دیگر درد می‌کشید و یک بار در رستورانی در کیش به پسر نابینایی بر‌خورده بود که آواز می‌خواند و برای ملاقلی‌پور نامه نوشته بود که من همیشه دوست دارم در فیلمی آواز بخوانم. بعد در "میم مثل مادر" آمد و خواند یا دختری را در خیابان با ویلچر دیده بود گفت این برکت فیلم ماست که نقش دختر جمشید هاشم‌پور را بازی کرد. آن دختر هیچوقت حرف نمی‌زد و بعد از آن فیلم شروع به حرف‌زدن کرد. 

او هم متقابلاً تو را دوست داشت؟ 
اوایل نه‌، کمی با نظرات من جنگ داشت ولی بعد که من دستم را زدم توی شیشه... 

مگه توی میزان سن نبود؟ 
نه. قرار بود با کپسول بزنم . 

چرا با کپسول نزدی؟اصلاً مگر فیلمبردار پیچ تیلت و پن را نبسته بود؟ 
دست خودم نبود به فیلمبردار هم ندا داده بودم که یک اتفاقی می‌افتد ولی نمی‌دونستم چی. 

در حوزه‌ی کار بازیگری دو راه وجود دارد که به نقشت برسی؛ یا تکنیکال یا غریزی. تو خیلی غریزی هستی و به نظرم اگر قرار باشد اتللو را بازی کنی باید هر شب یک دزدمونا را خفه کنی! 
خفه نمی‌کنم ولی به اندازه‌ی اتللو پیر می‌شوم. موهای من در "میم مثل مادر" سفید شد و من صدای سفید شدن موهایم را شنیدم. یک بار دست من در صحنه‌ای که بچه‌را دارم می‌اندازم‌، یکهو سیاه شد و من بیهوش شدم. من توی سیاهی بودم و فقط صدای ملاقلی‌پور بود که می‌گفت: گلی جان دخترم! درد‌هات رو بده به من ! درد‌هات رو بده به من ! من انگار ته چاه بودم و دائم چنگ می‌انداختم به صدای او تا از چاهی که در آن سقوط کرده بودم بیرون بیام. 

گلشیفته همین الآن دلت می‌خواد تو این چکه‌ی آخر مصاحبه چه چیزهایی بگی؟یا یه جور دیگه بگم الآن در این صفحه یک جایی داری برای محاکات. 
من خیلی ناراحتم که طبیعت ایران این‌طور شده. نمی‌دونم چرا نباید در مدرسه‌ها درس محیط زیست داشته باشیم که بچه‌ها بدونن آیا پلاستیک در طبیعت می‌مونه؟ چطور بچه‌ها می‌تونن توی کویر یا سر آب گنجشک‌ها را بکشند. گنجشک آبی، زرد و... چرا خاک را پاس نمی‌داریم ما که همیشه مقدس‌ترین جا‌ها برامون کنار آب بوده، زمین بوده، زمین مادر بوده و الآن هیچی نیست. من می‌گم آدمیان از بین برن مهم نیست، هنر 20 سال عقب بمونه مهم نیست، ولی ببر مازندران را کی دوباره درست می‌کنه؟ اگر نسل گوزن زرد که مخصوص ایرانه از بین بره کی دوباره آن را به وجود می‌آره‌؟ درخت‌های پانصد ساله‌ی شمال را که قطع می‌کنند چه جوری جبران می‌شه. من باید کاری کنم که چیزهایی را که داره از بین می‌ره و من عاشقشون هستم، حفظ کنم.

به خانواده‌ات به خصوص به بهزاد سلام برسان



با تشکر از ایرانیان انگلستان

نجات مسجد سویای اسپانیا توسط یک بازیکن فوتبال

مهاجم برجسته باشگاه "سویا"ی اسپانیا با خرید زمینی که تنها مسجد این شهر در آن بنا شده بود، از بسته ‌شدن مسجد مذکور جلوگیری کرد

به گزارش ابنا به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی "اسلام‌آن‌لاین"، «فردریک کانوته»، بازیکن مسلمان تیم فوتبال سویای اسپانیا با پرداخت مبلغ 510.860 یور(7000 دولار) زمینی که ساختمان تنها مسجد شهر سویا در آن قرار دارد را خریداری و از بسته‌شدن آن جلوگیری‌ کرد.

 این در حالی بود که صاحب ملک تنها مسجد شهر سویاپس از پایان قرارداد اجاره با انجمن مسلمانان این شهر تصمیم به فروش این ساختمان و بسته‌ شدن مسجد مذکور گرفته ‌بود.

 کانوته 30 ساله با اظهار خشنودی از عدم تعطیلی مسجد سویا در این رابطه خاطرنشان کرد: زمین از سوی صاحب آن در معرض فروش قرار گرفت و من برای ابقای این مسجد، آن را خریداری کردم.

 سخنگوی هیئت مسلمانان اسپانیا نیز با تقدیر از این کار کانوته بیان داشت: اگر این بازیکن مسلمان این زمین را خریداری نمی کرد، مسلمانان این شهر از نماز خواندن در تنها مسجد شهر محروم می شدند.

 بدین ترتیب کانوته که 10 سال پیش به دین مبین اسلام گروید مالکیت این مسجد را بدست آورد و تنها مسجد شهر سویای اسپانیا را از خطر ویرانی نجات داد.

 گفتنی است فردریک کانوته مهاجمی است که سال گذشته با به ثمر رساندن 20 گل آقای گلی "لا لیگا" (لیگ فوتبال باشگاههای اسپانیا) را بدست آورد.

  تحلیل ابنا:

موج گرایش به اسلام در بین بازیکنان مطرح فوتبال در سطح جهان را باید به فال نیک گرفت.

کافی است سری به سایت دایرة‌المعارفی «ویکی پدیا» بزنید و دنبال عبارت «Convert to Islam» بگردید تا یک لیست بلندبالای چهارصد پانصد نفری از کسانی که در همین سال‌های اخیر، مذهب خودشان را به اسلام تغییر داده‌اند پیدا کنید.

 در این لیست که کامل هم نیست، اسم 26 ورزشکار وجود دارد که بعد از محمدعلی کلی، فوتبالیست‌هایشان معروف‌تر هستند.

 آنری و زیدان از جمله این اسامی هستند اما آنها تنها مسلمان‌های تیم ملی فرانسه نیستند. جز جبرئیل سیسه که از اصل مسلمان بوده، در همین ماه گذشته خبر مسلمان شدن فرانک ریبری، ستاره این تیم در جام جهانی هم منتشر شد.

 آنلکا هم که اسم اسلامی جدیدش، بلال عبدالسلام است، در زمان جام جهانی به حج رفته بود. مطبوعات فرانسه، تصاویر حج او را همراه با این سخنش چاپ کرده بودند که: «برای من، در دست گرفتن جام جهانی هیچ ارزشی ندارد، بلکه نگهداشتن دین اسلام است که از همه دنیا برایم مهم‌تر است.»

 این چنین است، اسلام آوردن بازیکنان دنیای توپ گرد مثل "فردریک کانوته"اسپانیایی که باعث نجات یک مسجد بزرگ در قلب اروپا و یکی از شهرهای مهم اسپانیا، شد.

با تشکر از تبیان

مقاله آموزش مقدماتی کامپیوتر

نویسنده : مرتضی رضایی

این مقاله یکی از مراحل دوره های کامپیوتری ICDL است.

{برای دریافت این مقاله لطفا از خودتون یه نشونی بذارین(در صورت امکان آدرس سایت یا وبلاگ) تا در اولین فرصت لینک دانلود رو براتون بفرستم.}

چونکه الان در خدمت سربازی هستم

آدرس و پسوورد رو براتون میزارم.

http://aslansoft.persiangig.com/document/Amozesh.rar
pass=katoooooooooolmiderakhshad

رمز موفقیت ماتسوشیتا، مؤسس شرکت پاناسونیک

مقدمه

با بررسی جامعه‌شناسانه ژاپن سده گذشته، عواملی همچون رشد سریع مدرنیزاسیون درجوامع غربی و سرایت آن به جوامع سنتی، عدم وجود منابع زیرزمینی و محدودیت‌های منابع روزمینی، تغییر و تحولات سیاسی در عرصه‌های بین المللی، ازدیاد جمعیت و ویژگی‌های فردی ژاپنی‌ها (سخت کوشی وتلاش) در سایه فرهنگ ژاپنی، را می‌توان از دلایل اصلی رشد سریع و شکوفایی اقتصادی و پیشرفت تکنولوژی این کشور قلمداد کرد. به طور کلی اگر بپذیریم محور توسعه، توسعه انسانی است در زمان کنونی مردم ژاپن با جمعیتی برابر 2٪ جمعیت کل جهان، دو سوم از مرغوبترین کالاهای دنیا را به مصرف می رسانند، از انصاف به دور است که نقش کارآفرینان و انسانهایی که که تنها با اتکا به قابلیت‌های خویش، تأثیر بسزایی در رشد و شکوفایی این کشور داشتند را فراموش کنیم. انسانهایی همچون هوندا، اکیوموریتا (رئیس شرکت سونی)، کونوسوکی ماتسوشیتا. ولی دراین بین، جایگاه ماتسوشیتا از جهاتی از دیگران متمایز است.

میراث ماتسوشیتا بسیار گران است. پس از جنگ جهانی دوم، او یکی از چهره‌های اصلی در هدایت معجزه اقتصادی ژاپن بود. شرکتی برپاکرد و میلیاردها نفر را صاحب لوازم خانگی و لوازم برقی مصرفی با نام پاناسونیک و نشانه‌های دیگر کرد. پیش از مرگش، کمتر سازمانی روی کره خاکی مشتریانی بیشتر از او داشت، هنگامی که درسال 1989 درگذشت، در مراسم خاکسپاری او بیش از هزار تن گرد آمدند. در تلگرام تسلیت رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا به خانواده وی از او به عنوان «الهام بخش برای مردم سراسر جهان» نام برده است.

زندگی ماتسوشیتا پر از فراز و نشیب بود. کثرت این فراز و نشیب‌هاست که او را از دیگران متمایز می‌کند. فرازها و کامیابی‌هایی که تنها یکی از آنها کافی است تا هر انسان معمولی را دچار غرور کند و موانع رشد و پیشرفت او گردد. نشیب‌ها و شکست‌هایی که تنها یکی از آنها در تمام زندگی می‌تواند انسان را از حرکت باز دارد. نه لذت کامیابی‌ها و نه مشقت شکستها هیچکدام نتوانست ماتسوشیتا را از آنچه که در ذهن خود پرورانده بود، باز دارد، این است رمز موفقیت این مرد بزرگ.

رمز موفقیت ماتسوشیتا

ماتسوشیتا علت موفقیت خود را چنین توصیف می‌کند: «کلید کامیابی در پدید آوردن محصول، داشتن درجه دکترا، یا داشتن بودجه کلان در واحد پژوهش و گسترش نبود. بلکه در تلاش، زحمت کشیدن و عرق ریختن کارکنان شرکت بود». وی رویکردی جدید و متفاوت از زمان خود به کارکنان خود داشت. از نظر وی، سرمایه‌های یک سازمان، کارکنان آن هستند. توجه به «خرد گروهی»، «نظام بخشی»، «تعیین مأموریت سازمان»، از شیوه‌های مدیریتی وی به شمار می‌آیند؛ شیوه‌هایی که پس از گذشت چندین دهه از پیاده‌سازی آنها توسط ماتسوشیتا، در سازمانهای کنونی مطرح می‌گردند.
با توجه به نحوه زندگی و عملکرد ماتسوشیتا، وی علاوه بر خصوصیاتی همچون خلاقیت، خطر پذیری، تلاش، فروتنی که ویژگی مشترک کارآفرینان دیگر نیز می‌باشد، دارای ویژگی فوق‌العاده‌ای بود که می‌توان آن را رمز موفقیت وی نامید و آن هم «ظرفیت بالا برای برانگیختن دیگران است».

ویژگی مدیریتی ماتسوشیتا

  1. توجه به خرد گروهی
  2. پیاده سازی نظام بخشی در سازمان
  3. کاهش هزینه
  4. تولید فراورده‌هایی که بهتر از فراورده‌های موجود در بازار است، بطوری که به قیمت کمتر از نرخ بازار به فروش برسند
  5. ساعت کار متمادی
  6. صرفه جویی در همه موارد
  7. سازمان باید از راههای ابتکاری که از راه  عدالت و انصاف هم دور نگردد تأمین مالی شود
    با کارکنان طوری رفتار گردد که گویی اعضاء خانواده هستند
  8. سرعت در کار
  9. توجه به تبلیغات
  10.  اندیشیدن در قالب گسترده بازرگانی و نه در قالب وظیفه باریک خویش

اصول اعتقادی ماتسوشیتا

  1. خدمت به مردم: فراهم آوردن فراورده‌ها و خدمات با کیفیت بالا به قیمت عادلانه و معقول تا از این راه به راحتی زندگی و شادمانی مردم در سراسر جهان یاری داده شود.
  2. انصاف و امانت: منصف بودن در همه داد و ستد‌های بازرگانی و رفتار شخصی و همواره به داوری‌های آزاد پرداختن و رها شدن از پیش پندارها.
  3. کار گروهی برای غایت همگانی: گردآوری تواناییها و قدرت اراده برای انجام دادن هدف‌های مشترک در فضای اعتماد متقابل و رعایت کامل آزادی و استقلال فردی.
  4. کوشش خستگی ناپذیر برای بهتر کارکردن.
  5. احترام و فروتنی: احترام به حقوق دیگران، حفظ نظم اجتماعی.
  6. همسازی با قوانین طبیعی: پیروی از قوانین طبیعی و سازگار ساختن اندیشه و عمل با اوضاع در حال تحول و دگرگونی، تا از این راه در همه کوششها، پیشرفت و کامیابی تدریجی ولی پیوسته باشد.
  7. حق‌شناسی در برابر نعمت‌ها.

دیدگاه فلسفی ماتسوشیتا

  1. انسان به طور ذاتی موجودی خوب و مسئول است.
  2. نژاد انسان برای رشد و پیشرفت، چه مادی و چه معنوی، ظرفیت بالایی از خود نشان داده است
  3. انسان قدرت گزینش دارد.
  4. ما دارای ظرفیت بکار بردن منابع مادی و فکری برای رویارویی با دشواریهای زندگی در جهان هستیم. حل موضوعات دشوار، بیش از هر چیز به ذهن و شوق یادگیری نیاز داریم.

 

نویسندگان: سهراب برفروشان ؛ مجید محمدبیگی

با تشکر از  « شرکت توسعه خدمات مدیریت بهار »